مدارا به مثابه‌ی ره‌یافت


 مدارا به مثابه‌ی ره‌یافت

جمهوری مدارا: نزدیک به پنج دهه است که جوهر و جان‌مایه‌ی اصلی تجربه‌ زیسته‌­ی‌ مردم افغانستان را شکست و ناکامی تشکیل می‌دهد. در این مدت نظام‌های چون؛ جمهوری داوودخان، جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان، دولت اسلامی افغانستان، امارت اسلامی افغانستان و جمهوری اسلامی افغانستان را مردم دیده و تجربه کرده‌اند، همه اما دولت مستعجل و ناپایدار بوده‌اند. بعد از سقوط سلطنت ظاهرشاه، میان‌گین عمر حکومت‌ها در افغانستان از ده سال بیش‌تر نبوده، که این امر نشان دهنده‌ی اوج بی‌ثباتی و ناپایداری سیاسی در این کشور است. امارت اسلامی طالبان که  از 15 آگست 2021 دوباره روی کار آمده هرچند خود را چون اسلاف­‌اش دولت ابد مدت قلم‌داد نموده و  مدعی بقای طولانی مدت است، قرینه‌ها و علامت‌ها اما زوال زودهنگام آن را از همین اکنون هویدا و آشکار ساخته است. 

دلیل‌ این همه بی‌ثباتی و ناکامی در چه و در کجاست؟ چرا دریای سیاست در افغانستان این قدر متلاطم، طوفانی و ناآرام است؟ چرا کشتی قدرت نه با ناخدایی چپ و نه راست و نه وسط‌‌‌‌گرا به هیچ ساحلی پهلو گرفته نمی‌تواند؟

شاید بسیار دشوار باشد که برای این پرسش‌ها پاسخ‌های همه‌پسند و همه‌قبول ارائه کرد، چون مفاهیم بین‌الاذهانی بین نخبگان و عام مردم افغانستان در باب سیاست و قدرت، بسا اندک است و شاید گزافه نباشد اگر بگوییم در برخی موارد هیچ مفهوم مشترکی وجود ندارد. اما به باور ما؛ مهم‌ترین علت و عامل این فروپاشی‌های پیاپی و تلخ‌کامی‌ها و ناکامی‌های دوام‌دار، غیبت و نبود «مدارا»  از کانون سیاست و مدار قدرت در افغانستان بوده است.

داوودخان هرچند با کودتای سفید و بدون خون‌ریزی قدرت را قبضه کرد، سیاست و جمهوریت شاهانه‌ی او اما؛ تا لحظه‌ی سقوط‌‌اش بر پاشنه‌ی خشم و غضب و نامداراگری چرخید. جمهوری دموکراتیک خلق با شعار تامین حقوق خلق‌های محروم و توده‌های ستم‌دیده و اعاده‌ی عدالت روی کار آمد. اما؛ در سپیده دم قدرت‌گیری و در همان آغاز کار، با خشونت و قساوت وصف ناپذیر دمار از روزگار خلایق در آورد. دولت اسلامی و امارت اسلامی که هر کدام با داعیه‌ی اسلامی کردن تمام شئون زندگی مردم، قدرت را به‌دست گرفتند، با ارعاب و دهشت و ارتکاب خشونت های نفرت‌انگیز و چندش‌آور، ماهیت واقعی خود را به نمایش گذاشتند و نشان دادند که از مُدارا و رأفت اسلامی بویی نبرده‌اند. جمهوری اسلامی که با معیارهای دموکراتیک و حقوق‌ بشر تهداب‌گذاری شده بود، نیز سرانجام  از گرایش‌های قوم‌گرایانه و نامُداراگر سر در آورد که این رفتار می تواند در کنار دیگر علت‌ها و عامل‌ها  یکی از دلیل‌های برجسته‌ی سقوط و ناکامی‌اش به شمار آید.

واقعیت اما؛ این‌ست که در کشور ما خشونت، نابُردباری و دیگر ناپذیری تبدیل به فرهنگ شده استدر طول پنج دهه‌ی اخیرهر گروه و جریانی، به هر شکلی که قدرت را به‌دست گرفته حذف، نفی و طرد دیگران را سرلوحه‌ی کار و نقطه‌ی عزیمت قدرت ورزی خود قرار داده است. شگفتی در این‌ست که پسینیان از سرنوشت دردناک و عبرت‌انگیز پیشینان درس‌آموزی و عبرت‌اندوزی نکرده و نمی‌آموزند؛ انگار تکرار اشتباهات در کشور ما تبدیل به یک رویه‌ی نامیمون اجتناب ناپذیر شده است.

قبل از تحول منفی 15 آگست 2021 برخی تحلیل‌های خوش‌بینانه به خورد افکار عمومی داده می‌شد که گویا طالبان از رفتارهای خشن دور قبلی شان عبرت آموخته و اصلاح شده‌اند. در عمل اما امارت طالبانی نزدیک به سه‌سال گذشته نشان دادند که میزان خشونت‌ورزی شان نسبت به گذشته چند برابر شده و سطوح و لایه‌های بیشتری نیز پیدا کرده است.

چرا چنین است؟ مگر تقدیر ازلی مردم افغاستان این است که دستگاه قدرت همواره در این کشور بر پاشنه‌ی خشونت بچرخد؟ چرا هر گروهی که زمام قدرت را به‌دست می‌گیرد از قهر و خشونت پرهیز و پروا نمی‌کند یا نمی‌تواند؟ آیا آنان که با رفتارهای آمیخته به قهر و عمل‌کردهای میرغضبانه‌ی شان زندگی را به کام مردم زهر می‌سازند، نمی‌دانند که سرانجام، خود، نیز قربانی خشونت‌ خواهند شد؟ شاید این سوأل‌ها و بسیار پرسش‌های جدی‌ترِ دیگر، ذهن و فکر اکثریت کسانی که تعلق خاطر به آن مرز و بومِ شوربخت دارند، بعد از رخ‌داد ویران‌گر اخیر درگیر ساخته باشد.

از سوی دیگر؛ طوری که می‌دانیم به دلایل گوناگون، هنوز نگرش یک‌سان در باب سرنوشت مردم افغانستان وجود ندارد. مواردی هست که یک عده آن را نِکبت و دسته‌ی آن را رحمت تلقی می‌کنند. نمونه‌ی عینی آن دوگانه­‌بینی، بازگشت مجدد طالبان به قدرت است. طالبان افغانستان را به یک زندان بزرگ تبدیل کرده‌اند و ملتی را در بند و زندان کشیده‌­اند. برداشت شان از حکومت­داری و تامین امنیت، بازی کردن نقش زندان­بان و اعمال حاکمیت بر مردم محبوس و مأیوس و مستأصل است، نه مدیریت جامعه و انسان­‌های آزاد. با این‌ وجود می‌بینیم که عده‌ی با وقاحت تمام از عمل‌کرد امارت طالبان دفاع و برای رفتارهای ددمنشانه­‌ی شان، منطق می‌تراشند و موجه جلوه می‌دهند. این تلاش‌های ناشیانه و مذبوحانه‌ برای سفیدنمایی طالبان عمدتا ناشی از تعلق‌های قومی و اتنیکی می‌شود. ورنه پرواضح است که عمل‌کرد ظالمانه‌ی طالبان نه تنها قابل دفاع نیست که مایه‌ی ننگ و شرم‌ساری برای تمام کسانی است که منسوب بدان جغرافیای تیره‌بخت اند.

باید این واقعیت تلخ را بپذیریم که هنوز ملحوظات قومی، زبانی و نژادی بر سر راه نگرش انسانی به رخ‌دادهای منفی وجود دارد. ما هنوز فاصله‌ی زیادی داریم با مرحله‌ی که بگوییم بد، بد است؛ هر که و از هر جای باشد، قوم و زبان موجب تطهیر و برائت از پستی و پلیدی افراد شده نمی‌تواند. اما؛ اگر بخواهیم به عنوان یک ملت باقی بمانیم باید از این مرحله‌ای ناخوشایند عبور کرده و به مراحل انسانی‌تر برسیم.

جمهوری مدارا عزم آن دارد که زمینه را برای طرح پرسش‌های از آن دست مساعد و فراهم سازد. تا از طریق تضارب آراء و تعاطی افکار؛ گامی در راستای ترویج تساهل و تقویت فرهنگ مدارا بردارد.  باور ما این‌ست که خشونت‌ورزی در کشور ما پیش از آن‌که یک عمل فردی/گروهی باشد، تبدیل به فرهنگ شده و یک امر فرهنگی‌ست. این فرهنگِ خشونت است که الزامات خود را بر افراد و گروه‌ها، چون یک جبر گریز ناپذیر می‌قبولاند و وادار به خشونت‌ورزی می‌نماید. این برداشت هرگز به معنای تبرئه فرد و گروهی در قبال اعمال ناانسانی شان نیست. سخن ما این است که خشونت در تار و پود رفتار سیاسی سرزمین ما ریشه دوانیده و ذهن و ضمیر و وجدان ما را تسخیر کرده است. هر امری که تبدیل به فرهنگ شود، خصلت عمومی پیدا می‌کند، نمود و توانِ ظهور فرا-زمانی و فرا-مکانی می‌یابد. محدود به یک زمان و یک گروه خاص نمی‌ماند چونان که خشونت در افغانستان از چنین ویژگی برخوردار است.

خشونت خصلت و صفت افراد یا گروه‌ها نیست که با رفتن آن‌ها، خشونت نیز از میان برود. چونان‌که گفته شد، خشونت در کشور ما، یک امر فرهنگی‌ست و تبدیل به فرهنگ شده که در هر شرایطی و توسط هر گروهی ظرفیت تولید و بازتولید شدن دارد. این نکته را نیز باید یاد آور شویم که خشونت ریشه‌ در اعماق ساخت و ساحَت قدرت سیاسی در افغانستان دارد، یک پدیده‌ی تازه پیدا و مستحدث نیست. شکل‌گیری قدرت سیاسی در کشور ما عجین و آمیخته با خشونت و دهشت بوده و به صورت توأمانی تداوم پیدا کرده است.

همان گونه که خشونت یک پدیده‌ی فرهنگی و تاریخی است، مُدارا نیز ریشه در تاریخ زیسته‌ی ما دارد. نظم نیم بندی که تا اکنون در جامعه‌ی آمیخته با خشونت افغانی می‌بینیم، از برکت و میمنت اِکسیر مُدارا، است. مُدارا پا به پای خشونت در درازنای تاریخ سیاسی و اجتماعی ما پیش آمده و وجود داشته، اما همواره در سایه و حاشیه بوده، نه در متن و صحنه. چهره‌ی غالب سیاست و اجتماع ما را خشونت تشکیل داده و می‌دهد، تا جایی که مشاهده می‌شود هیچ‌گاه مدارا، مجال تبارز تمام‌قد نیافته و بر خشونت غالب نشده است. همان­‌گونه که خشونت تبدیل به فرهنگ شده‌، مدارا نیز می‌تواند تبدیل به فرهنگ فراگیر شود و جای خشونت و جای فرهنگ خشونت را بگیرد. تجربه‌ی زیسته‌ای جوامع که چون جامعه‌ی افغانی، روزگاری دست‌خوش خشونت بوده اند، نشان می‌دهد که با ترویج و تقویت مدارا در سطوح مختلف زندگی، می‌توان به مصاف خشونت رفت و آن را از میان برداشت. فرهنگ­‌سازی مدارا، از نظام آموزشی یک کشور شروع و چون جوی‌باری در زمین و زمینه‌های زندگی جامعه جاری می‌شود. شوربختانه در طول پنج دهه‌ی گذشته ذهن و زندگی افراد جامعه‌ی افغانی مملو و مشبوع از خشونت گردیده که زدودن و یا کم رنگ کردن آن کار آسانی نیست، اما شدنی و ممکن است.

در پایان لازم می‌دانیم تعریفی از مدارا که تا حدی جامع و مانع پنداشته می‌شود، نیز ارایه کنیم:

"مدارا عبارت است از توانایی و آمادگی فرد، گروه یا جامعه برای تحمل ارادی (آزادانه‌ی) عقاید و رفتارها و گفتارهایی که با هنجارها و ارزش‌های مورد قبول و یا احترام آن‌ها سازگاری ندارد."

مهم‌ترین شاخصه‌ی مدارا تحمل رفتار و گفتار دیگری است. در فرهنگ مدارا، دیگر بودن به معنای دشمن بودن نیست تا نابود شود. هاضمه‌ی فرهنگ مدارا فراخ است، موافق و مخالف، خودی و دیگری، هر دو در آن، جا خوش می‌کند و جذب و هضم می‌شود. دیگرستیزی در فرهنگ مدارا جا و جواز ندارد. تحمل رفتار و گفتار دیگری در فرهنگ مدارا، الزاما به معنای اذعان به درستی آن‌ها نیست. نمونه‌های فراوانی از جلوه‌های فرهنگ مدارا را ما در تاریخ تمدن و فرهنگ اسلام و جوامع مسلمان نیز داریم. نمونه‌ی بسیار جالب و برجسته‌ی آن مدینه‌ی زمان پیامبر و خلفای راشدین است، که در آن پیروان همه‌‌ی ادیان و مذاهب موجود در شهر نبوی، در کنار هم می‌زیستند و با مدارا زندگی می‌کردند. در مجال و مقال‌های دیگر به صورت مبسوط و مستوفی به واکاوی فرهنگ مدارا در منابع و متون اسلامی خواهیم پرداخت.

حسن ختام می‌بخشیم این نبشته را با شعر شکرین خواجه‌ شیرین­ کلام حافظ شیرازی:

آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مُروت با دشمنان مُدارا

جمهوری مدارا

مطالب مرتبط