نقدی بر یک نقد بی‌­راهه


 نقدی بر یک نقد بی‌­راهه

نقدی بر یک نقد بی‌­راهه

مقدمه

بیان مسئله: سال گذشته کتاب «کشتار و آزار هزاره‌­ها در دوره امیر عبدالرحمن»، اثر محمد گلزاری در 842 صفحه به اهتمام بنیاد تحقیقاتی بلخ، چاپ شد. محمد گلزاری در گفت‌­وگو با کانال رسا میدیا، گفته است که پس از 37 سال تحقیق در اسناد و منابع بریتانیایی، در کنار تحقیقات دیگر، موفق به تدوین این کتاب شده است. این کتاب مورد استقبال کم‌­نظیر پژوهش­‌گران و مردم قرار گرفت و چندین برنامه رونمایی در کشورهای مختلف برگزار شد. به دنبال آن، چندی پیش نقدی بر این کتاب، زیر عنوان «نقد و بررسی کتاب کشتار و آزار هزاره­‌ها»، از آقای بسم‌­الله علی­زاده در روزنامه اطلاعات روز منتشر شد و مورد توجه خوانندگان کتاب قرار گرفت. به نظر می‌­رسد دلیل این توجه نیز، تکیه بیش­تر آقای علی­زاده بر مصداق­‌ها، لحن درشت نوشته‌­اش و هم­‌چنین برجستگی و شهرت خود کتاب است. او کوشیده است نشان بدهد که کتاب مذکور از منظر ترجمه، ویرایش، محتوا و ساختار معیوب است و پدیدآورنده و ترتیب دهندگان این اثر، به­‌شمول بنیاد بلخ، اشراف و تسلط بر کار خویش نداشته‌­اند. به‌­دنبال نشر این نقد، بسیاری از قلم به‌­دستان و فیسبوک‌­نگاران، آن را ویران‌­گر تعبیر کردند و تعدادی هم، همانند داستان «خربرفت» در مثنوی مولانا، بی‌­آن­‌که کتاب را خوانده باشند و سپس نقد را بخوانند، با کاروان یک­‌جا شده و این نقد را کارستان گفتند.

در این نوشته کوشش می‌­شود تا نقد مذکور مورد بازخوانی قرار گرفته و در حد امکان حقایق از لای کلمات و ساختار ظاهری آن بیرون آید. از شکلیات و حواشی به متن برویم تا نادرستی­‌ها و خطاهای آن مورد قضاوت قرار بگیرد. پرسش اصلی این است که اساسا این نقد بر این کتاب وارد است یا خیر؟ و آیا منتقد بر طریق تدبیر و انصاف گام نهاده یا به بی‌­راهه رفته است؟

فرضیه: به نظر نگارنده، آقای علیزاده در این نوشته­ با سه «خطای فاحش» مواجه شده است. اولاً، در دام شتاب‌­زدگی افتیده و با یک دید اشتباه‌­آمیز، مجموعه‌­ای از اسناد را با یک اثر تاریخی-تحلیلی هم­سان دانسته است، امری که نقد را کاملا بی اثر ساخته و نشان می‌­دهد که منتقد سخت به بی­‌راهه رفته و در تشخیص نوعیت کار خودش دچار قصور فهم شده است. ثانیاً، نارسایی­‌ها و کاستی­‌های ادبی متن نیز به مراتب بیش­تر از نقاط قوت آن است. در ادامه مورد به مورد نشان داده خواهد شد. ثالثاٌ، این نقد اساسا غیرمعیاری است؛ زیرا در نقد معیاری، منتقد منصف است، روی­کرد اغراق­‌آمیز در پیش نمی‌­گیرد و اثر را با نقاط قوت، ضعف و اهمیت تحقیقاتی آن برای خوانندگان معرفی می‌­کند. معیاری که آقای علی­زاده هیچ اهتمامی به آن نداشته است. ایشان محاسن و اهمیت اثر را کاملا از نظر انداخته و صرفا به نکاتی که به پندار خودش عیب شمرده می‌شده، توجه کرده است. علی حایری در این مورد گفته است: «در دوران جدید مراد از نقد ادبی نشان دادن معایب اثر نیست (هرچند ممکن است اشاراتی هم در این مورد داشته باشد)، زیرا نقد ادبی به بررسی آثار درجه ­یک می­‌پردازد و در این­‌گونه آثار، بیش از آن­‌که نقاط ضعف مهم باشد، نقاط قوت مهم است؛ زیرا ممکن است به کشف قواعد و آیین­‌های تازه منجر شود» (حایری، 1399، 26). این معیار از این حیث مهم است که نشان می‌­دهد منتقد به بی‌­طرفی ارزشی به عنوان یک اصل تحقیقاتی وفادار مانده و بنای متن خود را بر پیش‌­­داوری‌­های شخصی استوار نساخته است. برای فهم به‌تر از موضوع، نخست لازم است معنا و اصول نقد را کوتاه مرور نماییم تا راه را برای تفکیک درست از نادرست هم­وار نماییم.

الف؛ نقد چیست

بسیاری­‌ها نقد را سخن‌­سنجی و سخن­‌شناسی تعبیر کرده­‌اند.(زرین کوب، 1361: 11) با این تعبیر، نقد هم‌­چون راه­‌کاری می­‌ماند که سخن سره را از ناسره و درست را از نادرست تفکیک نماید(شمیسا، 1385، 25). از این منظر، نقد می‌­تواند ما را به درک ارزش‌­مندی و اهمیت آثار علمی کمک کند. کسانی هم به صورت کوتاه نقد را ارزیابی، بررسی، شناسایی نمودن، زیر و رو کردن، عیب ها را نمایاندن و پنهان‌­ها را رو آوردن دانسته است.(حایری، 1399، 35)  به­‌شرط این­‌که نقد دارای مهمات ذیل باشد.

  • شرح اثر، شامل هدف، خالق و نیت آن(شناخت اثر)
  • تحلیل محتوای اثر(شناخت اثر)
  • تفسیر اهمیت یا معنای اثر(ارزش‌­یابی اثر)
  • ارزیابی ارزش کار(ارزش‌­یابی اثر)

در کنار این تعریف، یکی از اساسی ترین معیارها در حوزه نقد، رعایت ارزش های اخلاقی در این حوزه است که بنا ندارم در این نوشته به همه‌­ی آن­‌ها بپردازم؛ ولیکن، رعایت بی­‌طرفی و دوری جستن از هرگونه غرض­ورزی و پرهیز از دخیل ساختن پیش‌­فرض‌­ها و پیش‌­داوری­‌ها، شاه‌­بیت این ارزش‌­ها است و تحت هیچ شرایطی نباید چشم بر آن‌­ها ببندیم. این بدین معنا است که در جریان نقد، منتقد ملزم به رعایت انصاف می­‌باشد، وگرنه نقد چیزی به معرفت و دانش خواننده نخواهد افزود. اصل در نقد شناخت و سنجش متن است بر اساس خبره­ بودن و آگاهانه ­بودن. نکته آخر این­‌که، نقد جدید به­‌دنبال یافتن قوت‌­ها و قواعد تازه در اثر است و صرفا پیچیدن در معابر تنگ لفظ و معنا کار ارزش‌­مند نیست.

ب؛ مواجهه منتقد با کتاب و مولف

کتاب «کشتار و آزار هزاره ها» در گستره­ای تحقیقات تاریخی یکی از کارهای مهم و بنیادی است، به ویژه در مورد تاریخ مردم هزاره در مقطع تاریخی حاکمیت عبدالرحمن خان. مولف در مقدمه کتاب خود به صراحت می­‌گوید که او صرفا اسناد جمع آوری کرده و به دنبال تولید یک اثر تحلیلی نیست. بنا براین، کتاب نیز یک گزارش تاریخی از وقایع یک دوره خاص متکی بر اسناد معتبر از آرشیف ملی بریتانیا می‌­باشد، نه چیز دیگری. مولف اذعان می­‌کند: «کتاب گزارش واقعیت است، نه تحلیل واقعیت»(گلزاری، 1402، 50). به همین‌­صورت در بسا موارد دیگر با توجه به کاری که انجام داده است، خودش را «آرشیف‌نگار» معرفی کرده است. همانند روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار، حقیقت‌نگار وغیره. جالب این است که نویسنده‌­ی نقد نیز می­‌گوید، «کتاب، در حقیقت مجموعه اسنادی است که از آرشیف‌های مختلف گردآوری شده و بر اساس ترتیب کرونولوژیک در کنار هم قرار داده شده، و در برخی موارد نویسنده پاورقی­‌های به آن اضافه کرده است»(نقد آقای علی زاده). این بدین معناست که از نظر مولف و منتقد این کتاب مجموعه‌­ای از اسناد است، نه یک اثر تحلیلی-تاریخی. بنابراین، نقد این‌­گونه اثر نیز بسیار متفاوت از نقد آثاری است که در حوزه تاریخ تحلیلی نوشته شده­ باشد. این تفاوت بسیار راه‌بردی و واضح است، اما منتقد کتاب نتوانسته آن را تفکیک نماید و بدین ترتیب گرفتار تداخل معنایی بین این دو حوزه مطالعاتی شده است. ایشان از یک‌­­طرف اذعان می­‌کند که کتاب مجموعه‌­ای از اسنادی است که دسته‌­بندی شده و از سوی دیگر، همین «مجموعه­‌ای از اسناد دسته­‌بندی شده» را همانند یک اثر کاملا تحلیلی نقد می­‌کند؛ اثری که باید دارای پرسش‌­های بنیادین، استدلال و روش‌­شناسی تاریخ­ تحلیلی باشد. مبتنی بر این استدلال وارد بودن این نقد از اساس منتفی است.

اگرچه برای اثبات بی‌­اثر بودن نقد همین کافی است؛ اما بنا دارم به برخی از موارد دیگر نیز اشاره نمایم که نشان می‌­دهد منتقد حتا نتوانسته است در همین متن، معیارهای لازم نقد را رعایت نموده و منصفانه داوری کند.

یکم: یکی از نکاتی که منتقد آن‌­را پردازش بیش­تر داده است، تشبیه کردن کتاب «کشتار و آزار هزاره‌­ها» با کتاب «سراج التواریخ» اثر گران‌­سنگ ملا فیض محمد کاتب هزاره است که به‌­واسطه­‌ی یک‌­تعداد از شخصیت­‌های دیگر، در راستای توصیف و تعریف کتاب آقای گلزاری به کار برده­ شده است «وانگهی، کتاب به شکل گسترده به سراج التواریخ، اثر فیض محمد کاتب هزاره تشبیه شده است. تعدادی در فضای مجازی و مجالس نقد و بررسی این کتاب... آن را برادر سراج التواریخ و تعدادی هم(لقب) سراج التواریخ دوم را سخاوت­‌مندانه بخشیده‌­اند. ناشر کتاب، این اثر را مکمل سراج التواریخ (ص. ج) توصیف کرده و داکتر سید عسکر موسوی در یادداشتی که برای آن نوشته، آن را کاری موازی با سراج التواریخ (ص. و) ارزیابی کرده است. سرمترجم برای آن نقش تکمیلی منابع تاریخی مربوط به آن دوره مانند سراج التواریخ اعطا کرده است» (نقد آقای علی­زاده). با این متن مولف، برداشت چنین می‌­شود که این توصیف­‌ها طبع ملیح منتقد را بسی آزرده است و او این تشبی‌هات را «بی­‌معنا»، یکی از عیوب کتاب و یک مورد از موارد «عدم صداقت مولف با خواننده»، برشمرده است. متاسفانه منتقد به این موضوع بدیهی توجه نکرده است که این عناوین توسط دیگران مطرح گردیده یعنی حرف و موقف مولف نیست و واضح است که او هیچ مسئولیتی در قبال حرف دیگران ندارد و بسیار بی‌انصافی است که بابت کار دیگران، مولف کتاب را ملامت نماییم.

                                     گنه کرد در بلخ آهنگری          به شوشتر زدند گردن مسگری

این بخش از نقدنامه، شتاب‌­زدگی بیش نیست و هیچ نسبتی با نقد این کتاب و کار مولف ندارد. این نوع نقادی را مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب چنین وصف می­‌کند: «در این نوع نقادی قاعده­ و اصولی برای آن نیست و گمان می­‌برند شرط توفیق در آن گستاخی و دلیری است» (زرین کوب، 1361، 9). لازم است بگویم که بی­شک نمی‌­توان این کتاب را هم­تراز با سراج التواریخ دانست، اما به یقین می­‌توان آن را «مکمل» آن سراج منیر به تعبیر ناشر کتاب، یا مکمل منابع تاریخی مربوط به آن دوره دانست، تعریفی که سرمترجم ارایه داده است.

دوم: این نقد یک­‌سُویه است. نقد عالمانه حتی در همان قرائت کلاسیک، بررسی همه‌جانبه و کامل از اثر مورد نقد را در لفظ، معنا و ارزش‌­مندی می‌­طلبد. از این‌­رو، اکتفا کردن به یک ­بخش و یا یک­ بعد اثر کافی نیست و منتقد می‌­باید در کنار لفظ و شکل، به بحث در باب جوهر و معنی و مضمون فی‌­المثل یک اثر ادبی نیز بپردازد ( نقد معنی) و هدف و غرض خاص شاعر یا نویسنده را بازگو کند. در غیر آن، شناخت فی‌ال­مانند در داستان مولانا رخ می­‌دهد. به گفته حضرت جامی:

                                     گاه نابرده سوی معنی پی                 خرده گیری ز تعصب بر وی

 متاسفانه آقای علی زاده از آغاز تا پایان متن، به نقد معنا توجه لازم نداشته و علاوه برآن، هیچ اهتمامی بر داوری بی‌­طرفانه و رعایت اعتدال نکرده است. لحن بیان ایشان در بسا موارد قریب به لحن خصمانه است، به عنوان نمونه در این جمله «به وضوح نشان می‌­دهد که نویسنده و مترجمان هیچ(!) تسلطی برکار خود نداشته اند» (نقد علی­زاده). این جمله در عین این­‌که بسیار کلی است، داوری بسیار غیر منصفانه نیز به‌­شمار می‌­آید. در جای دیگری نوشته است: «کسی که ادعای تالیف کتاب را دارد...» (نقد علی­زاده). لحن این بیان بسیار زننده و مخرب است. براساس این تبیین، از نظر منتقد هنوز ثابت نشده که محمد گلزاری حقیقتا مولف این کتاب باشد؛ گویی مولف یک سرقت بزرگ انجام داده و آن را به‌­نام خود قالب و نشر کرده است. نقص دیگر از نظر منتقد، مشکل منابع در کتاب است «کتاب به منابع محدود، و اکثرا هم منابع استخباراتی بریتانیای استعماری تکیه کرده است.» (نقد علی­زاده) در این مورد منتقد به این باور است که اکتفا کردن به منابع استخباراتی بریتانیا یکی از کاستی‌های کتاب است، غافل از این­‌که این کتاب مستقیما رو برداشتی از همین منابع استخباراتی است، مسئله‌­ی که در عنوان کتاب نیز آمده است و عقل سلیم حکم می‌کند که این کتاب باید متکی بر همین اسناد باشد و لاغیر.

سوم: گزارشی بودن اثر. مولف کتاب هم­واره در مصاحبه‌­ها، سخنرانی­‌ها و نوشته­‌های خود به صورت واضح بیان کرده است که این کتاب در پی تولید نظریه علمی نیست، فقط گزارش یک واقعیت تاریخی متکی بر اسناد بریتانیایی است. او در مقدمه کتاب می­‌گوید که این کتاب «گزارش واقعیت است، نه تحلیل واقعیت» (گلزاری، 1402، 50). ایشان در مصاحبه با کانال رسا میدیا گفته است، «من واقعیت‌های آن زمان را براساس اسناد موجود در آرشیف بریتانیا گزارش کرده‌ام.» (مصاحبه مولف با رسا میدیا) اما منتقد گزارشی بودن اثر را یک عیب شمرده و مجدانه تلاش ورزیده است تا کتاب را ابتدا رنگ­ و رخ یک اثر تحلیلی بدهد و سپس ثابت کند که این اثر معیارهای هم‌چون پرسش‌های اصلی و فرعی و روش­‌شناسی اکادمیک را به عنوان یک اثر تحلیلی ندارد و در نتیجه از دور خارج است «مهم‌­تر از همه، هیچ تحلیلی در این اثر دیده نمی‌­شود. اسناد مختلف، به شکل خبری و گزارش­‌گونه کنار هم قرار داده شده است» (نقد علی­زاده). به باور نگارنده، این کار منتقد مصداق روشن مصادره به مطلوب است و خطای بزرگ ادبی شمرده می­‌شود.

چهارم: موضوعات دیگری به عنوان نقاط «آزاردهنده» که ناشی از «عدم صداقت مولف» است، از سوی منتقد برجسته شده، مثلاً تعداد صفحات کتاب. این کتاب دارای 842 صفحه است که شامل مقدمه، پاورقی‌­ها، سربرگ‌­های اسناد، پیوست‌­ها و نتیجه‌­گیری می­‌شود. منتقد اما، این شمار صفحات را نپذیرفته و 53 صفحه­‌ی اول کتاب را که مقدمه­ در آن جاگرفته، مشمول کتاب نمی­‌داند «کتاب در اصل از صفحه 53 شروع می‌شود. 52 صفحه قبل از آن ...» (نقد علی­زاده). در این مورد منتقد هیچ گزینه‌­ی دیگری به عنوان جای­گزین معرفی نکرده است که می‌­توانستیم درک به‌تر از نقد ایشان پیدا نماییم، اما آن‌چه معمول است و در کتاب­‌های دیگر می‌­بینیم، مقدمه جزء صفحات اصلی کتاب شمرده می­‌شود.

در خصوص سربرگ­‌ها نیز نظر ایشان این ­است که سربرگ­‌های اسناد باید در فهرست منابع و مآخذ جای داده می‌­شد، غافل از این­‌که این اسناد پیش از آن‌که در یک کتاب گردآوری شوند، هرکدام به تنهایی نیز یک اثر است و هر اثری لزوما باید سربرگ یا همان شناسه را در اول خود داشته باشد؛ زیرا بدون این سربرگ­‌ها صحت و سقم سند برای خواننده متقن و محرز نخواهد بود.

در بیان پاورقی­‌ها انتقاد این است که دلیل آوردن نقل قول از منابع دیگر در پاورقی چیست؟ من نمی­‌دانم مبنای کار منتقد کدام روش تحقیق است و از کدام اصول نگارش استفاده می‌­کند که چنین پرسشی را مطرح کرده است. براساس روش‌های معمول چون شیکاگو و ا.پی.آر، پاورقی­‌ها به صورت عموم دو کاربرد دارند: نخست نقل قول از منابع دیگر که از آن به استناد دهی نیز تعبیر می‌­کنند و دوم آوردن توضیحات تکمیلی. این یک قاعده عام نگارشی است و تا کنون کسانی که ازآن پیروی کرده­، مورد مواخذه قرار نگرفته‌­اند.

موضوع اخیر در این بخش، انتقاد بر قیمت کتاب است و گفته شده در ایران 10 پوند و در انگلیستان 50 پوند به فروش می­‌رسد. این تفاوت قیمت را یکی از تقلبات و یا نشانی از عدم صداقت مولف با خواننده دانسته است. نمی‌دانم ویراستاران روزنامه وزین اطلاعات روز در این موارد چرا تذکری به منتقد نداده‌­اند. هر آدم عاقلی می‌داند که اولا، کتاب در ایران چاپ شده و انتقال آن تا بازار انگلستان هزینه­ بر می‌­دارد و ثانیا، موضوع ارزش کالا در میان می­آید.

ج، اصطلاحات و جملات

منتقد شمار زیادی از اصطلاحات و واژگان را آورده تا نشان بدهد که این واژگان یا درست معنا نشده­‌اند و یا هم عین کلمه دوباره در معنای همان کلمه تکرار شده است. مثلا سید/ سیدها به یکی از نوادگان پیامبر، بوته به چوب بوته‌­ی یا بوته علف و هیزم، سند به سند، و واژگان دیگری شبیه این‌­ها معنا و ترجمه شده‌­اند. به نظر می‌­رسد منتقد در این‌جا نیز به صورت جدی دچار خلط کاربرد شده است، او توقع فرهنگ لغات را از این اثر تاریخی داشته که توقع نابجا است. فهرست کلمات در این‌جا نشان دهنده این است که مولف به متن انگلیسی وفادار مانده و یا هم منظور کلماتی که در اصل اسناد آمده را با همان زبان ساده بیان کرده است تا برای خواننده برداشت ناصواب از این کلمات که گاهی ممکن است ناقص هم باشند، دست ندهد. در ادامه تعداد دیگری از اصطلاحات، القاب، رتبه‌های نظامی و نام اماکن لیست شده و گویی نشان داده شده است که اشتباهات املایی فراوان دارد. علی­‌الظاهر منتقد دوباره گرفتار همان برداشت ناکامل شده است؛ زیرا کثیری از این واژگان با توجه به اصل امانت‌­داری همان‌­گونه درج گردیده است که در متن اصلی نوشته شده و مولف و مترجم حق تصرف به خود نداده‌­اند که بدون شک عملی ا­ست، اخلاقی.

لازم است تذکر بدهم که در برخی موارد، نقد بر کار مترجمان و ویراستاران وارد است. لازم بود در جریان ترجمه و ویراستاری دقت بیش­تر می‌­شد و اشتباهات به حدقل می‌رسید. یکی از این موارد که منتقد نیز بدان پرداخته است، یک‌­دست نبودن اصطلاحات از آغاز تاختم کتاب است. مثلا؛ ولسوالی و استان، والی و فرماندار و... هم­‌چنین نواقص دیگری در ترجمه جملات نیز وجود دارند که باید اصلاح می­‌شد، از باب مثال این جمله: «نماینده­ای سیاسی فروخت، نماینده­ای سیاسی که با خوش­حالی او را به ازدواج مربی تمرینی، از پیش­گامان هزاره در آورد.» یا مثلا اصلاح (I have& etc) که در نامه‌­های آن زمان در محل امضا نوشته می­‌شده. اما بسیاراند جملاتی که منتقد نتوانسته درک کند و بدین سبب آن را اشتباه فرض کرده و نقد کرده است. فی‌المثل این جمله، «گفتم که دیشب مشتاق بودم که به دیدنش بروم، اما نام شب را نمی‌­دانستم» (گلزاری، 1402، 106). در این­ جمله احتمالا اصطلاح «نام شب» که یک اصطلاح نظامی/امنیتی است برای منتقد ناآشنا بوده. یا مثلا این جمله: «کارمندان حاضر به خدمت، در بایگانی ملی لندن» (گلزاری، 1402، 51) که هم‌چنان ابهامی ندارد اما نقد شده است. در بسیاری از نقدها منتقد کوشیده است تا لیست خطاها را طولانی نماید، بی­‌آن­‌که بگوید اشتباه در کجاست.

همین‌­گونه است انتقادها از منبع‌­نگاری که در اکثر نقدها نابه‌­جا است و تعدادی از نقدها اگر هم وارد است، برمی‌­گردد به کار ویراستاران و مترجمین، نه خود مولف.

د: نتیجه‌­گیری

منتقد نتوانسته است نتیجه‌­گیری روشن از متن خود ارایه بدهد، او نسخه‌­ی عبور از تاریخ‌نویسی آماتور را هم­‌چون راه حل پیچیده است. اشتباه راه­‌بردی در این مورد این است که سخن از عبور از تاریخ نویسی آماتور به تاریخ نویسی اکادمیک به میان آورده است در حالی که هیچ‌­یک از دو روش، در مورد کتاب آقای گلزاری موضوعیت ندارد؛ زیرا این کتاب چنان­‌چه گفته شد، گردآوری مجموعه‌­ی از اسناد است نه تاریخ نویسی.

کتاب آقای گلزاری بی‌­تردید یکی از کتاب‌­های مهم است که می‌­تواند سراج­‌التواریخ ملا فیض محمد کاتب را حمایت اسنادی نماید و شکی نیست که نقش تکمیلی دارد. این کتاب در پی تولید نظریه‌­های علمی نیست و مولف خود نیز گفته است که هدفش صرفا گردآوری اسناد بریتانوی است. از نظر من او در این کار خود توفیق داشته و این اسناد را که تعداد شان به صدها سند می‌­رسد با امانت‌­داری کامل و متناسب به کار اسنادی، به شکل منظم دسته­‌بندی، تدقیق و نشر نموده است. این اسناد از حیث قوت اسنادی کم‌­نظیر پنداشته می‌­شود و بنابراین، تلاش برای تخریش کتاب آقای گلزاری که متشکل از همین اسناد متقن است، نه کارساز است و نه هم به صلاح.

نقدهای آقای بسم‌­الله علی­زاده را نمی‌­توان نقد جدی به خصوص در بخش محتوا نامید، زیرا اولا نقد ایشان بر این اثر که مجموعه اسناد ترتیب شده است وارد نیست و ثانیا نقد بر این اسناد گردآوری ­شده که در این کتاب اصل و بنیاد است، وارد نشده است. منتقد صرفا به لایه‌­های ظاهری اثر مانند؛ کلمات، ترجمه و ویرایش چرخیده است که بی­‌گمان هیچ‌کدام بنیاد و اصل نیستند و حتا بسیاری از همین نقدها نیز، از سر سوءبرداشت پیش آمده و قابل دفاع نیستند. متاسفانه همین نقد ناشیانه باعث گردیده است که وجهه و جای­گاه کتاب و اسنادی که هرکدام به اندازه یک کتاب مهم هستند، در نزد آن­‌شماری از خوانندگان که از اصل واقعیت اطلاعی ندارند، صدمه ببیند.

مسئله مهم این است که اگر کسی در آینده نیز بخواهد کتاب کشتار و آزار هزاره‌­ها را نقد کند، باید آن­‌را به عنوان مجموعه اسناد و گزارش واقعیت‌­های یک مقطع خاص تاریخی در نظر بگیرد. بر همین اساس آقای گلزاری نیز نه به عنوان یک نویسنده در حوزه تاریخ تحلیلی، بلکه به عنوان گردآورنده‌­ی این اسناد مد نظر خواهد بود.

فهرست منابع

1. زرین کوب، عبدالحسین، (چاپ اول: 1361)، نقد ادبی، جلد یک، تهران، چاپ‌خانه سپهر.

2. زرین کوب، عبدالحسین، (چاپ اول: 1361)، نقد ادبی، جلد دوم، تهران، چاپ‌خانه سپهر.

3. شمیسا، سیروس،(1385)، نقد ادبی، ویراست دوم؛ تهران، میترا.

4. صفایی حایری، علی،(1399)، روش نقد؛ قم، انتشارات هجرت.

5. علی زاده، بسم الله، (1403)،  نقد و بررسی کتاب کشتار و آزار هزاره‌ها، روزنامه اطلاعات روز، شماره مقاله: /201693.

6. گلزاری، محمد(1402)، کشتار و آزار هزاره‌ها در دوره عبدالرحمان خان براساس اسناد بریتانیا، جلد یک، قم، انتشارات صبح امید دانش.

مصاحبه محمد گلزاری با کانال رسا میدیا:  https://youtu.be/AfHMrbDaIu05,7 .

مطالب مرتبط