ارتباط سخن و مناسبات اجتماعی


 ارتباط سخن و مناسبات اجتماعی

جمهوری مدارا: عبارت «زبان میان‌جی واقعیت اجتماعی و معنا است» را نصرحامد ابوزید به کاربرده بود، هم‌او باورداشت، درک ما از متن نه در خود متن که در پیوند بین متن و واقعیت‌ها و تحولات اجتماعی ممکن می‌شود؛ این‌چنین است که معنای متن زمان‌مند و متحول می‌باشد، نه ایستا و جامد.

شبیه به این بینش، در بین مردم هزاره ضرب‌المثلی رایج است که می‌گویند: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد». این‌ها به ما یادآوری می‌کند که هر سخن، در نسبت با بستر زمانی و مکانی‌اش معنا می‌یابد و سنجیده می‌شود. غفلت از این نسبت می‌تواند به لغزش‌های فکری-سیاسی و کژفهمی‌های اجتماعی بیانجامد و در مواردی، پیامدهایی سیاسی و اجتماعی در پی داشته باشد. در این نوشتار، سه نکته که در حقیقت سه ملاحظه است، در خصوص دو مقاله‌ استاد امیری پیرامون مذهب اسماعیلیه مطرح می‌شود؛ نکاتی که از منظر اخلاقی، تاریخی و معرفتی نیازمند تأمل‌اند.

نخست، چنان‌که پیش از این نیز صاحب‌نظرانی چون دکتر فراسو و بزرگان دیگر اشاره کرده‌اند، مقاله‌ی نخست استاد امیری فاقد زمان‌مندی است؛ امری که بارها از جانب استاد امیری به خصوص در حوزه خردورزی اسلامی ناصواب دانسته شده است. به تعبیر گادامر، هر متن و گفتار در افق تاریخی گوینده و مخاطب شکل می‌گیرد، و معنا زمانی پدیدار می‌شود که این دو افق با یکدیگر هم‌افق شوند. در وضعیتی که افغانستان تحت سلطه یک نگرش تمامیت‌خواه قرار دارد، و اقلیت‌های قومی و مذهبی «از جمله اسماعیلیان» با فشار، سانسور و حذف مواجه‌اند، هرگونه نقد این گروه‌ها می‌تواند ناخواسته به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به سرکوب بدل شود. بنابراین، آنچه در یک جامعه‌ای باز و آزاد شاید زمینه گفت‌وگو می‌بود، در این‌جا کارکرد سیاسی می‌یابد. چشم‌پوشی از این بُعد، به‌ویژه برای اهل علم، ناموجه است. سخن عالمانه بی‌توجه به بستر تاریخی و اجتماعی خود، نمی‌تواند دعوای بی‌طرفی داشته باشد.

دوم، مقاله‌ی دوم استاد امیری، برخلاف انتظار، بیش‌تر واکنش عاطفی به نقدهای پیشین به نظر می‌رسد. چنین لحنی،هرچند از منظر انسانی قابل درک است، اما؛ با توقع عمومی از شخصیتی هم‌چون استاد امیری فاصله دارد. در سنت سقراطی، نقد همواره با آرامش، پرسش‌گری و اصالت تکثر همراه است. گفت‌وگوی عقلانی مستلزم دوری از پیش‌داوری، واکنش هیجانی و زبان تقابل است. زمانی که خشم جای استدلال می‌گیرد، امکان گشودگی در گفت‌وگو رنگ می‌بازد.

سوم و شاید اساسی‌تر از دیگر نکات، آن‌که استاد امیری در یادداشت دوم، منتقدان را متهم به واکنش صرفاً اخلاقی کرده‌ و تلویحاً تقابلی میان اخلاق‌ورزی و نگاه علمی ترسیم نموده‌اند. این تقابل، نه تنها در سطح نظری محل مناقشه است، بلکه از منظر فلسفی نیز ناپایدار می‌نماید. پل ریکور در بحث «داوری مسئولانه» به‌روشنی نشان می‌دهد که هیچ داوری‌ای فارغ از پیامدهای اخلاقی و اجتماعی نیست. داور، مسئول پیامدهای قضاوت خویش است. در این چارچوب، پرسش از پیامدهای اخلاقی یک نوشته علمی نه‌تنها مشروع است، بلکه از لوازم آگاهی روشنفکرانه در شرایط بحرانی به شمار می‌رود.

در پایان، اگر روشن‌فکری را صرفاً تولید نظر ندانیم، بلکه تعهدی به زمان و جامعه فرض کنیم، آنگاه از اهل اندیشه انتظار می‌رود که «مسئولیت اجتماعی» و «حساسیت اخلاقی» را از بنیادهای هر سخن و نوشتار خود بدانند. اسماعیلیه، هم‌چون هر سنت مذهبی دیگر، ممکن است قابل نقد باشد؛ اما نقد آن، نیازمند فضای امن و مناسب برای گفت‌وگو، آزاد و اخلاق‌مدار است. در غیاب این شروط، حتی علمی‌ترین نقدها نیز ممکن است به‌گونه‌ای ناخواسته در خدمت حذف اجتماعی قرار گیرند. و این، خطری‌است که هیچ کس نباید از آن غافل شود.

مطالب مرتبط