مزاری و مسأله حق مقاومت


 مزاری و مسأله حق مقاومت

جمهوری مدارا: حق مقاومت چیست؟ آدم‌ها چه زمانی و در برابر چه کس/کسانی، حق دارند که ایستادگی نمایند؟ سرحد و حدود پایداری و مقاومت تا کجاها باید باشد؟ و مقاومت مزاری از کجا منشآ گرفت؟ نویسنده در این جُستار می‌کوشد که بداین پرسش‌ها بپردازد و به صورت فشرده با تاکید بر نظریه‌ی «حق مقاومت» ایمانوئل کانت، فلسفه‌ی مقاومت غرب کابل را به بررسی بگیرد.

دولت مستبد؛ شهروند را پرخاش‌گر می‌سازد. ظلم، ناخواسته در برابر خود مقاومت ایجاد می‌کند. ستم در حق هر کسی و در هر جایی که صورت بگیرد، با واکنش مواجه می‌شود. کانت؛ بر حفظ نقطه‌ی تعادل تآکید می‌ورزد. از منظر وی، هرگاه دولت‌ها در جهان مدرن به ستم رو آورند و به استبداد گرایش پیدا کنند. ناخواسته شهروندان را وادار به مقاومت می‌نمایند. ایستادگی شهروندان در برابر تعدی و زیاده روی دولت‌ها، حقی است که قانون به آن‌ها داده است. استبداد دولت‌ها و ایستادگی ناگزیرانه‌ی شهروندان، موجب برهم خوردن نقطه‌ی تعادل می‌گردد. نظم از هم می‌پاشد. هرج و مرج فزونی یافته و بر تمام سطوح زندگی مستولی می‌گردد. باورِ کانت؛ این‌ست که به موجب و مقتضای عقل، اخلاق و قانون، نقطه‌ی تعادل همواره باید مصون و محفوظ از دست‌یازی‌های تعدی گرایانه‌ی دولت‌ها و خشونت‌ورزی‌ شهروندان باشد تا نظم مبتنی بر قانون عدالت محور حفظ شود.

حق مقاومت، یک پدیده‌ی مدرن است. هم‌چون سایر حقوق مدنی و شهروندی انسان‌ها، از پیامدهای مبارک و مستحسن مدرنیته دانسته می‌شود. حق مقاومت جزئ حقوق مفروض و مسلم شهروندی آدمیان در جهان مدرن است. حق مقاومت؛ ضامن سلامت جامعه است. شهروندان در ملت_دولت‌های مدرن می‌توانند با استفاده از حق مقاومت، در برابر ظلم و اجحاف ایستادگی نمایند و «نقطه‌ی تعادل» را از دست‌درازی‌های مستبدانه‌ی حاکمان مصون و محفوظ بدارند. نظریه‌ی حق مقاومت، خشونت ورزی شهروندان را، پیامد استبداد حاکمان و دولت‌ها می‌داند.

مزاری؛ در سال 1371 در غرب کابل در یک جغرافیایی کوچک، هسته‌ی یک مقاومت بزرگ مدنی و انسانی را بنا نهاد. مقاومت مزاری زمانی نُضج گرفت، جوانه زد، استواری یافت و استحکام پیدا کرد که گرایش دولت تازه تأسیس مجاهدین به استبداد فزونی و شدت گرفته بود.

در تاریخ؛ گاهی لحظه‌های ناب و نایابِ پیش می‌آید که نیاز جدی به ایستادگی احساس می‌شود. گویا آن لحظه‌ها، در تاریخ سیاسی افغانستان نیز، برای ظهور «مرد مقاومت‌گر» در برابر استبداد تاریخی و سنت استبدادی، لحظه شماری می‌نموده است. هرچند به لحاظ زمانی و مکانی، مقاومت مزاری در برابر قدرت جفاجوی زمانش صورت گرفت. اما واقعیت امر این‌ست که مزاری در برابر یک سنت ستبر تاریخی ایستادگی نمود. منطق و مدعای مقاومت مزاری در غرب کابل این بود که؛ این «دَر» از روزی که بنا یافته بر پاشنه‌ی کج چرخیده است. مزاری در قامت یک مصلح بزرگ اجتماعی و سیاسی، با منطق بسیار بلند و با استدلال منطقی، خواهان راست کردن و درست شدن پاشنه و پایه‌ی قدرت سیاسی از اساس و بنیاد در کشور بود. مزاری می‌گفت، سنت انحصار قدرت باید بشکند. بنیاد قدرت باید تغییر کند.

سابقه و سنت مألوف و شناخته‌ شده‌ی قدرت سیاسی در کشور، با منطق مزاری سازگار نبود. سنت تاریخی قدرت بر قهر و غلبه و انحصار استوار بود و مزاری در برابر آن ایستاد شد و با صدای رسا فریاد زد که هر امر تاریخی، الزاما منطقی نیست. مزاری خواستار تهداب‌گذاری قدرت سیاسی بر مبنای عدالت و مشارکت همگانی در کشور بود/شد. مزاری «طرح نو» در انداخت و سخن تازه گفت. حرف از مشارکت جمعی یک ملت، و اصرار بر شکل‌گیری حکومتِ استوار بر رأی و رضایت مردم از سوی مزاری، موجب خشم حکومت وقت گردید. و به منظور خاموش کردن صدای عدالت‌خواهانه‌ی مزاری، از آسمان و زمین کابل بر سر او هجوم آوردند و آتش سرازیر کردند.

از منظر جامعه شناسی جنگ، جنگ خوب و جنگ بد معنا ندارد. سرشت جنگ آمیخته با بدی و ویران‌گری است. زیان و ضرر مادی و معنوی از پیامدهای قطعی و حتمی جنگ است. از این رو جنگ در ذات خود، با قطع نظر از پیامدهایش؛ نه خوب است و نه بد. این آرمان و هدف جنگ است که آن را متصف به وصف جنگ عادلانه و جنگ ناعادلانه می‌سازد. جنگ عادلانه و هم‌چونان جنگ تجاوزکارانه، همواره در تاریخ بشر رخ داده است. معیار برای جنگ عادلانه، آرمان و هدف جنگ است. در جنگ‌های کابل، مزاری در موضع و موقف تدافعی جنگ قرار داشت. مزاری، برای یک آرمان بلند ملی که عبارت از تحقق عدالت باشد، در برابر تهاجم و زور ایستاد شد و مقاومت را شکل داد.

حق مقاومت در قامت نستوه و نشکن مقاومت غرب کابل و در چهره‌ی استوار مزاری، تبلور و عینیت یافت. زیرا ایستادگی مزاری به صورت آشکار و روشن در برابر ظلم و انحصار بود. حق مقاومت پشتوانه‌ی منطقی مزاری و جبهه‌ی عدالت‌خواهی غرب کابل، برای جنگ عادلانه بود. مزاری درست در نقطه‌ی ایستاد شده بود که از همان نقطه، عزم داشت افغانستان را به «نقطه‌ی تعادل» و به منهج درست برگرداند. عزم راسخ و اراده‌ی خلل ناپذیر او برای برآورده ساختن این مأمول، حکایت از فهم و درک درست وی از مشکل بنیادی و تاریخی کشور می‌نمود. بدین معنا که مزاری هرگز و هیچ‌گاهی جنگ و خصومت شخصی با کسی و یا با جریان و گروهی نداشت. بلکه مقاومت مزاری، برای تاریخ بود، برای تحقق عدالت بود، برای شکستن انحصار بود، برای تأمین مشارکت جمعی یک ملت بود، برای صلح پایدار و برای استقرار نظم براساس قانون عدالت محور بود.

اکنون سی سال از شهادت مزاری می‌گذرد. اما طرح و نظر مزاری هم‌چونان تازه و بر تارک سیاست افغانستان تابان است. راه حل‌های که او ارایه داده بود هم‌چونان ورد زبان چاره‌جویان برای مشکلات کنونی کشور است. این بدان معناست که مزاری هم‌چونان و کماکان زنده و حی و حاضر در صحنه‌ی سیاست افغانستان است. طرح فدرالیسم، به مثابه‌ی یکی از راه‌‌حل‌های بنیادی برای رهای از بن‌بست‌های تاریخی قدرت، از سوی مزاری مطرح شده بود. مزاری یگانه رهبر جهادی بود که نسبت به قضایای سیاسی و تاریخی کشور، دید حل‌المسایلی داشت. ایجاد حکومت وسیع‌البنیاد، انتخابات، فدرالیسم و تاکید بر مشارکت همگانی دیدگاه‌های بود که مزاری در آن زمان در زیر باران از آتش، برای حل مسایل و مشکلات کشور ارایه نموده بود. آیا اکنون بعد از گذشت اضافه‌تر از سی سال، همان طرح‌ها و همان راه‌حل‌ها، راه حل مشکلات امروزین کشور دانسته نمی‌شود؟ به صورت آشکار می‌بینیم که حتا دشمنان آن زمان مزاری، امروز به طرح‌ها و راه‌حل‌های او متوسل شده‌اند. کسانی که دیروز طرح فدرالیسم مزاری را به مثابه‌ی کفری در سیاست و بدعتِ در قدرت می‌پنداشتند، امروز، آن را راه حل می‌انگارند.

مقاومت غرب کابل بعد از سه سال ایستادگی شکوه‌مندانه، درهم شکست و سقوط کرد. مزاری نیز در پایی آرمان و آرزوهای والای انسانی خود، جانش را از دست داد و شهید شد. اما منطق بلند مقاومت غرب کابل و ایده‌ی حق مقاومت مزاری، هم‌چونان زنده و تابنده است. این حکایت از حقانیت و برازندگی مزاری و آرمان‌های برین وی می‌نماید. جاویدان باد یاد و خاطره‌ی آن شهید والا مقام.

مطالب مرتبط