جمهوری مدارا: سیاست عملی طالبان در قبال هزارهها و نوع نگاه آنان نسبت به جامعه هزاره در یک فرایند بلندمدت، بسیار شبیه به پالیسی نظام دیکتاتوری نازیها در بارهی یهودیان در آلمان و اروپایی نیمهی اول قرن 20 است. هانا آرنت در کتاب "ابتذال شر" که گزارش وی از محاکمهی آیشمن در اورشلیم است میگوید، نازیها در گام نخست برنامهی تجرید و تحریم یهودیان را رویدست گرفتند، در مرحلهی دوم اقدام نمودند به جمعآوری آنها در جاهای مشخص به منظور کوچاندن و فراریدادن شان، در قدم سوم «راهحل نهایی» که عبارت از کشتار و هولوکاست باشد روی دست گرفته شد.
آرنت گفته است که؛ نازیها در تمام قلمرو شان، قبل از هر کار و عملی در مورد یهودیها، شوراهای مختلفی را که از آنها به «دونرات» یاد مینمودند، در بین یهودیها ایجاد کردند. «دونرات»ها وظیفهی گزارشدهی در مورد زندگی، بود و باش، رفت و آمد و فعالیتهای روزمرهی یهودیها را به حکومت نازی داشتند. نازیها در حقیقت امر، جزییات رفتار و کنش یهودیها را از طریق آن شوراهای مردمی بهدست میآوردند. هانا آرنت میگوید، آهسته آهسته وضعیت به سمتی رفت که گزارشدهی به حکومت نازی، به باور نادرست که در بین یهودیها رواج پیدا کرد، تبدیل به افتخار و یک نوع امتیاز شد. بعد از آن نیاز به گزارش و زحمت «دونرات»ها هم زیاد احساس نمیشد هرکسی از سر خوشخدمتی و به منظور کسب سرفخری، تلاش مینمود تا زودتر از دیگران به نازیها معلومات ارایه نماید. آرنت میگوید، «دونرات»ها به گونهی یهودیان را آماده ساختند که خودشان با پای خود، به تعبیر وی "برّهگونه و گلهوار" به سوی قتلگاهها میرفتند.
از نظر هانا آرنت، «دونرات»ها شریکهای سرسخت و صمیمی نازیها در امر قتل عام یهودیان در آلمان و اروپای آن زمان بودند. وی میگوید؛ ایجاد «دونرات»ها به منظور اعتمادسازی صورت گرفته بود. هدف اصلی این بود که این نهادها مجرای ارتباط و کانالهای معلوماتی در مورد یهودیان باشند. اکنون! میبینیم که همان ایده و طرز رفتار نازیها را در قبال یهودیان، طالبان در مورد هزارهها روی دست دارند و عملی مینمایند. شوراهای تحت حمایت طالبان در جامعهی هزاره، همواره از مرحمت و مهربانی امارت طالبانی نسبت به مردم یاد میکنند. آنها در هر جایی، با مناسبت و گاهی هم بدون موجب و دلیل و با استفاده از هر فرصتی، از عطوفت و شفقت رهبر طالبان به مثابهی یک نعمت برای مردم یادآور میشوند. «دونرات»ها نیز برای یهودیان از حسن نظر "پیشوا" نسبت به آنها اطمینان و خاطرجمعی میدادند. در شرایط بحرانی، روان آدمها سخت مستعد فریب خوردن و اغوا شدن با کلمات نرم و گوشنواز میباشند.
از نظر روانشناسی، هرکسی که در یک وضعیت خاص منتظر رفتار خشک و خشن در مورد خود باشد، اما برعکس پیامهای نرم و نوازشگر دریافت کند، این پیامها روح و روان او را تسخیر میکنند. آن قدر که آدمها خودشان در فریب دادن خود نقش دارند، هیچ کسی دیگری آن نقش را در زندگیشان بازی کرده نمیتواند. هم یهودیان زمان نازی تا حدی از قرینهها میدانستند که "پیشوا"، نسبت به آنها چه نیتی دارد و هم هزارهها به وضوح میدانند که "امیرالمؤمنین" طالبان در بارهی آنها چه در سر میپروراند. اما با آنهم از سر ناگزیری و درماندگی دلخوش میکنند که شاید آن تبلیغات راست و "ملا" نسبت به آنها مهربان باشد. خاطرجمعی دادن، خاموشی را به بار میآورد، میکانیزم تصمیمگیری و کارکرد درست مغز آدمها را مختل مینماید. هاناآرنت، رفتن گلهوار آدمها با پای خودشان به اردوگاههای مرگ و گودالهای اعدام را ناشی از کرخت شدن آنان میداند. آدمها به یکبارگی فسونزده و کرخت نمیشوند، بلکه به مرور زمان و با شنیدن وسوسهها، در قبال سرنوشت خویش بیحس و بیخیال میگردند. از نظر هانا آرنت؛ «دونرات»ها و شوراهای در ظاهر خودی، فیالواقع همان نهادهای کرختساز هستند.
مارکس گفته بود که، تاریخ دوبار تکرار میشود؛ بار نخست به صورت تراژیک و بار دوم به شکل کُمیک. واقعههای تلخ که حکایت از تکرار تاریخ در مورد مردمان تحت ستم مینمایند، به صورت شگفتی برانگیزی، تا حد زیادی شبیه هماند. انگار! جوهر و بُنمایهی بنیادین ذهنیت و دستگاه فکری نظامهای توتالیتر که همان ویرانگری و نابودسازی باشد، هیچ تغییری را نمیپذیرد و گذر زمان نیز در آن تأثیری ندارد. از سوی دیگر، سرنوشت انسانهای در معرض حذف و نابودی، نیز به صورت غم انگیزی شبیهِ هم است.
طالبان شوراهای زیادی را در بین جامعه هزاره یا ایجاد نموده و یا هم حمایت مینمایند. این شوراها در واقعیت امر، نقش همان «دونرات»ها را در بین یهودیهایی زمان حزب نازی، ایفا و اجرا مینمایند. این شوراها در ظاهر با نامهای دهن پُرکن و پر طنطنهی یاد میشوند چون؛ کمیسیون عالی شیعیان، دفتر بزرگان! اهل تشیع، مجمع علما و متنفذان شیعیان، شورای علمای اهل تشیع و نهادها و شوراهای دیگری که کمتر تبارز دارند. این شوراهایی را که نام بردم در کابل فعالیت دارند. در تمام ولایتهای که هزارهها حضور دارند و سکنا گزین هستند، نیز شوراها و کمیسیونهای فرمایشی وجود دارند که با امارت همکار و هماهنگ هستند. طالبان همچون حکومت نازیها، بخش زیادی از معلومات خویش در مورد ویژگیهای افراد و اشخاص را از طریق این نهادها بهدست میآورند. کموبیش همهی اینها با ادارهی استخبارات طالبان هماهنگ و در ارتباط هستند. بیپرده و بدون ملاحظه طالبان از آنها همیشه "خبر" میخواهند و از آنها جاسوسی طلب دارند. شاید آنها نیز همیشه از سر ناچاری و ناگزیری تن به طلب طالبان دهند و محترمانه اجرای وظیفه نمایند.
فلسفهی وجودی این شوراها، تأمین ارتباط و اعتماد به صورت توأمانی است. از طریق این نهادها، در حقیقت همان پروسهی "کرخت سازی" و بیحس کردن جامعه عملی میشود. اما برنامهی اصلی طالبان که نابودی و حذف کامل هزارهها از افغانستان است، همچنان به قوت و شدت خود به پیش میرود. شوراها همیشه به مردم خبر خیریتی میدهند و از حسن نظر رهبران طالبان قصهپردازی میکنند. در عمل اما؛ مردم هزاره با شر مطلق مواجه هستند و در برابر چشمان خویش تطبیق پروسهای شریرانهی حذف تدریجی و سیستماتیک خویش را مشاهده مینمایند. «دونرات»های یهودیان و شوراهای جامعه هزاره، همیشه در پارادوکس و تناقص به سر میبردند و میبرند. آنها از یک طرف مبشران رحمت و رأفت هستند و از سوی دیگر مردم عملا ستم را تا مغز استخوان خویش لمس و حس میکنند. مردم اما، کاری نمیکنند و دست به اقدامی نمیزنند. چون همواره چشم به راه بهتر شدن وضعیت براساس همان تبلیغات واهی و پیامهای بیبنیاد هستند. اشتباه جبرانناپذیر یهودیان آن روز اروپا که به تعبیر آرنت "برهگونه و گلهوار" به کشتارگاه رفتند و اشتباه امروز جامعهی هزاره نیز در اینجاست که خود را فریب میدهند و منتظر چیزی هستند که عکس و ضد آن به صورت آرام در حال پیاده شدن است. آنها انتظار امنیت و آرامش را دارند، در حال که روند حذف شان به گونهی خاموشانه ادامه دارد.
اتاق فکر طالبان شاید، همیشه امیرعبدالرحمان را مورد عتاب و توبیخ قرار دهند که با لشکرکشی و جنگ سخت هم نتواست که نسل هزارهها را از افغانستان به صورت کامل منقرض نماید. شاید بگویند که ننگ نسلکُشی هزارهها، بر جبین عبدالرحمان ماند اما نسل هزاره را نابود نتوانست. طالبان از تاریخ آموختهاند که نسلکشی هزارهها با استفاده از جنگ سخت و استفاده از خشونت کار بینهایت سخت و شاید هم ناممکن باشد. به همین لحاظ طالبان "سونامی" خاموش نابودی هزارهها را روی دست گرفتهاند، تا از این طریق به صورت آرام و بدون برانگیختن حساسیت کسی/کسانی، آنها را نابود و نسل شان را منقرض نمایند. آنها با این شیوه از یکسو کار ناتمام امیرعبدالرحمان را به اتمام میرسانند و از سوی دیگر، از ایجاد وحشت و سر و صدا و اعتراض نیز پرهیز میکنند. اما اینکه چگونه و چهطور و همچنان علامتها و نشانههای این عمل شوم چیست در قسمت بعدی بدان میپردازم.