جمهوری مدارا: چارچوکات نظری این بحث همان روایت هاناآرنت از وضعیت یهودیان در حکومت نازیها است. گفته آمدیم که براساس سنّت تکرار تاریخ، رژیم طالبان در موقف حکومت نازیها و هزارهها در جایگاه یهودیهای تحت ستم آنان قرار گرفتهاند. این تشبیه و تشابه بر بنیاد عملکرد و رفتار آن رژیمها به دست آمده و میآید. در حکومت نازیها، گروه مورد غضبی که باید محو و نابود میشدند یهودیان بودند و در رژیم طالبان، هزارهها در آجندای حذف و طرد آنان قرار دارند. مرحلههای سهگانهی تجرید، تجمیع و کشتار که یهودیان از سر گذراندند، کموبیش با اندک تغییر در روش، در دست تطبیق و تحقق توسط طالبان، بالای هزارهها نیز استند. طالبان در دور قبلی و امارت اول شان نیز بیکم و کاست، همین آجندا و هدف را داشتند، اما زمان و شرایط اجازهی تطبیق آن را نداد.
اکنون و در این دور، عزم و تصمیم بنیادین طالبان در قبال هزارهها - که همان حذف و نابودی کامل باشد - نه تنها هیچ تغییری نکرده بلکه قاطعتر هم شده است. اما یاد گرفتهاند که رفتار روزمره و ظاهری شان را با مردم کنترل کنند، همه چیز را نُرمال و عادی نشان دهند و به نمایش بگذارند. به رغم همهی ظاهر سازیها اما؛ هم طالبان و هم مردم میدانند که وضعیت عادی و آن رفتارها حقیقی نیست. در این دور طالبان تمام تلاش خویش را متمرکز بر این کردهاند که نیت و استراتژی اصلیشان را در قالب رفتارهای فریبکارانه پنهان کنند. طالبان در دور قبلی، بسیار واضح و آشکار اعلام کردند که از هزارهها چه میخواهند. از پیامدهای رَماننده و رعبآوری آن نفرت پراکنیها، آموختهاند که دیگر نیت خود را "جار" نزنند اما مرام و مقصد خدشه ناپذیرشان را در عمل پیاده کنند. راهاندازی سونامی خاموش علیه هزارهها، در این دور، نتیجهی یادگیری از گذشتهها است.
احمدرشید نویسنده و روزنامهنگار پاکستانی، که به گفتهی خودش در سال 1377 هنگام سقوط مزارشریف و افتادن این شهر بهدست طالبان، در آنجا به حیث تنها خبرنگار خارجی حضور داشته، در کتاباش (اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید) چشمدید خویش را روایت نموده و دیدگاه واقعی طالبان را از زبان خودشان در مورد هزارهها بازتاب داده و در دل تاریخ ماندگار ساخته است:
«طالبان پس از یک کشتار عمومی، عنان را به سوی هزارهها گرداندند. گروههای تجسسی طالبان را به منازل هزارهها راهنمایی کردند. طالبان آنقدر غیر قابل کنترل شده بودند که حتی در روزها هرکسی را که میخواستند هرچند غیر هزاره، به قتل میرساندند. هزاران نفر از مردم هزاره به زندانهای مزار انتقال یافتند. طالبان هنگامی که این زندانها پر میشد، دستگیر شدگان را در کانتینرها جاداده و درهای آنها را قفل میکردند تا زندانیان خفه شوند. آنان بعضی از این زندانیان را به دشت لیلی بردند و در آنجا زندانیان را قتلعام میکردند. طالبان تصمیم گرفته بودند که شمال را از وجود شیعیان تصفیه کنند. ملانیازی به عنوان والی مزارشریف منصوب شد. طالبان در ساعات اولیه فتح مزار از مساجد شهر اعلان میکردند که شیعیان مزار سه راه بیشتر ندارند: یا سنی شوند، یا به کشور ایران بروند و یا کشته خواهند شد. تمام مساجد شیعیان بسته شدند. نیازی از مسجد جامع شهر خطاب به شیعیان چنین گفت: هزارهها مسلمان نیستند و ما باید آنها را بکشیم. یا باید مسلمان شوید، یا افغانستان را ترک کنید. هرجا بروید شما را به چنگ میآوریم. اگر بالا بروید از پایتان پایین خواهیم آورد و اگر پایین بروید از مویتان گرفته بالا خواهیم کشید.»(1379:126).
تِریلوژی ملانیازی همچونان و کماکان به عنوان مرام و مانفیست بنیادین طالبان برقرار و استوار است و هیچ نشانهی از تغییر در آن مشهود نیست و کوچکترین تردیدی در تحققبخشیدن آن نیز مشاهده نمیشود. گزینههای سهگانهی؛ یا مسلمان شدن، یا کوچیدن به ایران یا قتلعام شدن، شب و روز چون سایه در تعقیب هزارهها هستند.
تفاوت دور قبلی طالبان با سلطهی جاری آنها بر تمامت و کلیت خاک کشور در اینست که در آن دور در گوشهها و درههای هزارهجات نیروهای مقاومت حضور خویش را حفظ کرده بودند و حالت جنگ و گریز ادامه پیدا کرد. علاوه بر آن، جبههی پنجشیر همچنان علیه طالبان ایستاده و فعال بود. به دلیل جریان داشتن مقاومت، طالبان مجال تطبیق مرام شان را نیافتند و از سر تصادف هزارهها پا برجا باقی ماندند، سرانجام امارت طالبان برافتاد و نابود شد. اما در این دور، هیچ مقاومت و جبههی علیه طالبان وجود ندارد آنها با خیال آسوده و فکر آرام در پی تطبیق و تحقق آرزوها و آرمانهای شومشان هستند.
ادعای اینکه؛ سونامی خاموش به منظور نابودی کامل و انقراض هزارهها، توسط طالبان در این دور روی دست گرفته شده است، بر دلایل و نشانههای ذیل استوار است:
1. قانون احوال شخصیهی اهل تشیع، به معنای رسمیت مذهب و داشتن آزادی در اجرا و انجام مراسم و مناسک مذهبی هزارههای شیعه مذهب در افغانستان بود. طالبان اما؛ در اولین اقدام خویش، آن قانون را ملغا نموده، مردود و نامجاز دانستند. پیام واضح و صریح آن عمل طالبان، به هزارهها این بود که مذهب تشیع را آنها قبول ندارند، بیایید و مسلمان شوید. سلب آزادی مذهبی هزارهها، تنها به معنای محروم ساختن آنان از یک حق انسانی و شهروندیشان نیست، بلکه به معنای تنگ نمودن عرصهی زندگی و آوردن فشار است. طالبان همچون هر نظام توتالیتر دیگری، خود را مأمور و کارگزار یکسانسازی آدمها میپندارند. آنها از تنوع و تکثر وحشت دارند و از تبارز گوناگونی در جامعه میترسند. لغو قانون احوال شخصیهی پیروان فقه تشیع، به معنای تحقق بند اول از سهگانههایست که ملانیازی در سال 1377 گفته بود. یعنی سر از نو مسلمان شدن جبری هزارهها بعد از اضافهتر از 14 قرن مسلمان زیستن و مؤمن بودن به آیین اسلام.
طالبان تنها به لغو قانون احوال شخصیه اهل تشیع اکتفا نکردند، بلکه تدریس مضمونهای فقه جعفری را در دانشگاه بامیان و همین گونه در تمام مکتبها در سراسر کشور ممنوع نمودند. کودکانی که در خانوادههای شیعه مذهب به دنیا میآیند حق ندارند که آموزههای فقهی مذهب خویش را بیاموزند و یاد بگیرند. بلکه آنها مجبور و مکلفاند به آموختن مضامین فقه حنفی که در محیط خانواده بدان معتقد نیستند. در سه سال گذشته؛ طالبان فشارها و مانعهای زیادی را بر سر راه برگزاری مراسم عاشورا ایجاد کردهاند اما تا به حال به لغو کامل آن موفق نشدهاند. به جز همین یک مورد، تمام نمادها و نمودهای شیعی را از صحنه برداشتهاند. هزارهها ناچار و ناگزیر- اند که در تمام مسایل از عقد و بیع شروع تا به جزا و دعوا در محکمهها از فقه مطاع و متبع خویش صرف نظر نموده، تابع شرایط و دستورهای فقه حنفی باشند. این رفتار طالبان، یک ظلم آشکار به منظور وارد ساختن فشار بالای هزارههاست. تحقیر بدتر و زشتتر از این شاید نباشد که یک انسان، از یادگیری و عمل به آداب مذهبی خویش به اثر اجبار و فشار محروم و ممنوع گردد.
2. تصفیه و تخلیهی تمام ادارههای دولتی از وجود هزارهها از مرکز تا به ولایتها در سراسر کشور، دومین اقدام بود و است که به صورت پیوسته و بیوقفه، طالبان آن را در قبال هزارهها در دست اجرا و تطبیق دارند. حذف هزارهها از ادارههای دولتی، روند آرام و مُدامی است که از آغازین روزهای قدرتگیری مجدد طالبان شروع شد. آنگونه که از نشانهها پیداست، تا رخصت کردن آخرین فرد هزارهتبار ادامه نیز خواهد یافت. برخی از ادارهها و وزارتخانهها همین اکنون از وجود هزارهها به صورت کامل پاک و تصفیه شده است. به گونهی مثال در وزارت عدلیه دهها کارمند هزارهتبار یا شیعهمذهب در بخشهای مختلف اجرایی وظیفه مینمودند. اکنون ( لحظهی نوشتن این مقال و مقوله) صِرف یکنفر از دم ماشین حذف، جان به در برده و در بخش منابع بشری وزارت باقی ماندهاست و بس. آنگونه که گفته میشود وزیر عدلیهی طالبان، جزئی کسانی است که هزارهها را مسلمان نمیداند. چنانکه گفته و شنیده میشود، وی بارها در اظهار نظرهای خویش گاه به تلویح و گاه به تصریح گفته است که ادارهی تحت امرش، چون نام وی به گونهی کامل باید "شرعی" و مطابق به شریعت باشد. وجود هزارهها را او در آن وزارت غیر شرعی و نامجاز میدانسته، لذا دست به تصفیهی قومی و مذهبی زده است.
تصفیهی کامل هزارهها در وزارت عدلیه یک نمونه از صدها مورد دیگری است که در ادارات مختلف اتفاق افتاده و اجرا شده است. تخلیهی دوامدار و سیستماتیک ادارات از وجود هزارهها، مصداق بارز و برجستهی نسلزداییست. نسلزدایی در تعریف جدید و مورد توافق نهادهای معتبر حقوق بشری در سطح جهان، تنها به معنای تصفیهی سخت، کشتار و حذف فزیکی آدمها نیست. هر نوع رفتار فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و اداری که معطوف به حذف و طرد سیستماتیک یک کتلهی معین و مشخص انسانی باشد، مصداق به حساب میآید.
هزارهها مگر شهروندان این کشور و ساکنان این مرز و بوم نیستند که حضور آنان در نهادها و ساختارهای دولتی نامجاز و غیر شرعی پنداشته میشود؟ بدون تردید که هستند. طالبان هنگام گرفتن عشر و زکات و مالیههای کمرشکن و فوق توان، هزارهها را "رعیت" خویش میشمارند و شب و روز از آنها باج و خراج میستانند، اما در وقت امتیاز، حضور آنها را بر نمیتابند و حذف مینمایند.
3. تداوم کشتار هزارهها در مراکز آموزشی و مذهبی، در مسیر رفت و آمدهای بین شهری و در هر جای که مناسب تشخیص داده شود، سومین تصمیم همیشهگی و در دست اجرای طالبان علیه هزارهها میباشد. با قدرتگیری مجدد طالبان، شاید اولین رویداد خونین در یک مسجدی متعلق به هزارههای شیعهمذهب در قندوز اتفاق افتاد. به تعقیب آن در قندهار در مسجد شیعهها انتحار صورت گرفت. انفجار مسجد سه دکان در مزارشریف و انفجار در مسجد امام زمان بغلان نیز در همان سلسله اتفاق افتاد. آموزشگاه کاج را با قساوت تمام، آماج قرار دادند و دختران و پسران جوان که با دنیای از شور و امید به جلسهی امتحان آمده بودند، به خاک و خون کشاندند. انفجار در لیسهی عبدالرحیم شهید، قتلهای زنجیرهی عالمان دین در هرات، انفجار در موترهای مسافربری در برچی، انفجا موترهای لینی در مزار، ترور هدفمند کارمندان هزارهتبار حکومت سابق هر روز و در هر گوشه و کنار کشور مسایل و مواردی استند که در راستای تصفیه و نسلزدایی هزارهها به صورت هدفمند انجام میگیرد.
تصویر از حمله بر مرکز آموزشی موعود در دشت برچی
ترورها و تداوم کشتار جمعی و فردی هزارهها، رعب و وحشت را فراگیر ساخته و میسازد. هیچ کس در هیچ جایی احساس امنیت و آرامش نمیکند. سایهی هول و هراس در همهجا گسترده است. زمینهها و ظرفیتهای زندگی آهسته آهسته از دست رفته و میرود. شاید تمام فشارها به یک شکلی قابل تحمل باشند، اما زمانی که شما از ناحیهی تأمین کنندهی امنیت جان خویش، احساس نا امنی و هراس کنید، این امر روح آدمی را دچار فرسایش میکند و به مرور زمان توان ایستادگیاش را از دست میدهد. این همان چیزی است که طالبان آن را میخواهند. هرچند دادخواهی جهانی برای توقف نسلزدایی هزارهها، باعث آن گردیده که این روند، قدری سکتگی و آهستگی پیدا کند، اما همچنان ادامه دارد.
4. هزارهها در یک تحریم اقتصادی اعلام ناشدهی از سوی طالبان به سر میبرند. مسدود و محدود کردن تمام مجراها و راههای که هزارهها از آن نان بهدست میآوردند، چهارمین عنصر سونامی خاموش علیه آنها، است. از منظر اقتصادی اگر به پاکسازی ادارات دولتی از وجود هزارهها نگاه کنیم، این کار به معنای ستاندن نان آنان از کف شان است. بسته شدن هر دروازهی دولتی، به روی هزارههای که در آن کارمند بودند و کار میکردند، بستن دریچهی روزی آنان را نیز در پی داشت و دارد. در وضعیت فقرآلود کنونی، رخصت کردن یک نفر از یک اداره، به معنای سوق دادن یک فامیل به سوی فقر و قحطی و تنگ دستی نیز است. تمام کامندان دولتی که کارشان را از دست دادهاند، با دشوارهای تاقتسوز زندگی دست و پنجه نرم میکنند.
5. جاروب شدن هزارهها از ادارات دولتی توسط طالبان، دستآویزی شده برای همهی نهادهای غیر دولتی و مؤسسات بینالمللی که آنها نیز به اقدام مشابه دست بزنند و تصفیهی ادارات شان را از وجود هزارهها یک دستآورد تلقی نمایند. چون ذهنیت منفی امارت طالبان را انجوها و نهادهای فعال در کشور میدانند، بر آن اساس هیچ هراس و پروایی از رخصت کردن هزاره ندارند. به گونهی احتمالی گفته میشود که از هر ده نفر کارمند هزارهتبار در نهادهای بینالمللی، یک نفر بر سر کار خویش شاید مانده باشد. بدون تردید این رفتار بالای وضعیت اقتصادی خانوادههای که از آن مجرا نان بدست میآوردند، تأثیر منفی دارد.
6. در امارت طالبان؛ از بهدست آوردن قرارداد پروژههای دولتی و غیر دولتی، هزارهها به صورت مطلق محروم و راههای برنده شدن شان در داوطلبیها مسدود گردیده. در طول سه سال گذشته هیچ هزارههای در هیچ داوطلبیی برنده شناخته نشده است. این ستم، آدمسوز است و تا مغز استخوان، آدمی را میسوزاند. یعنی هیچ شرکت هزارگی واجد شرایط برندهشدن نبوده؟ قطعا بوده است و میباشد. اما تعصب و تبعیض اجازه نمیدهد که هزاره نیز حق خود را بهدست بیاورد. این رفتار آمیخته با نارواداری، باعث شده است که اغلب شرکتهای که به لحاظ مالی توان بالای نداشتند، ورشکست و از فعالیت برای همیشه باز بمانند. این عملکردها به صورت سازمانیافته و برنامهریزی شده بالای جامعهی هزاره تحمیل میشود، تا فقر را بیش از پیش توسعه و گسترش دهند. اگر روند بدین منوال ادامه پیدا کند، شکی وجود ندارد که دیو فقر و تنگدستی هزارهها را از پای درخواهد آورد. گرفته شدن کار و بار اقتصادی از دست هزارهها پیامدهای بسیار سنگین معیشتی و ارتزاقی را به بار آورده که اثر منفی آن در همه جا قابل لمس و مشاهده است.
7. در واردات، صادرات و در تجارت ملی، هزارهها از گذشتههای دور تا به اکنون نقش زیاد برجسته و حضور فعال نداشتند. دلیل آن نیز واضح است که هزارهها میراثدار فقر بودهاند، نه وارثان ثروت و سرمایه. زمانی که امکانات مالی نباشد، چرخهی تولید و تجارت به راه نمیافتند. اما همان عدهی محدود از تاجران هزارگی که فعال در عرصهی تجارت ملی کشور بودند، نیز با آمدن طالبان از کار و فعالیت تجاری و اقتصادی باز ماندند. اکنون فضای فعالیتهای اقتصادی و تجاری به گونهی است که بدون وابستگی قومی و زبانی به گروه بر سر اقتدار، ناممکن است که کسی آزادانه کار و بار نماید. تکلیف هزارهها در این حوزه پیش از پیش معلوم و مشخص است که اجازه ورود را بدان ندارند. کسانی که با قبول خطر تلاش کردند که فعال بمانند و کار کنند، با پرداخت هزینههای سنگین وادار به عقب نشینی و پا پس کشیدن از صحنه شدند. تنگ کردن این عرصه به هزارهها، نیز به منظور فشار وارد نمودن اقتصادی بالای زندگی آنان است. هدف گروه حاکم، فشار دادن هزارهها از هر طریقی و به هر وسیلهی میباشد. لذا هر عمل و اقدامی که به برآوردهشدن آن هدف کمک کند – خیالی یا واقعی – از اعمال آن بالای جامعهی هزاره دریغ نمیکنند.
8. در بیست سال گذشته، کارگران هزاره در معدنهای ذغال درهصوف، کار میکردند. همچنان حمل و نقل و تجارت ذغال را، تا حدی هزارهها در دست داشتند. ناگفته نگذارم که این افتخار را هزارهها به دلیل دشوار بودن کاروبار ذغال و مشقتهای فراوان که در نقل و انتقال آن وجود دارد بهدست آورده بودند. بدین معنا که دیگران از آغشته و آلوده شدن به سیاهی ذغال ابا ورزیدند، هزارهها تا حدی زیادتر از دیگران، آن را عهده دار شدند. یعنی در آن زمان نیز این عرصه از سر رواداری به هزارهها داده نشده بود. در آخر دورهی جمهوریت معدنهای ذغال بلخاب نیز فعال شده بودند. تعدادی زیادی از مردم غریبکار در آنجا به قیمت جان خویش کار و به تعبیر "بیدل دهلوی" از «سنگ شیر و از ریگ روغن» جدا مینمودند تا زندگی بگذرانند و امرار معاش نمایند. طالبان اما آهسته آهسته هم کار و بار در معدنها را و هم نقل و انتقال آن را از دست هزارهها گرفته و انحصاری کردند. اکثریت معدنها را دولتی/امارتی ساخته و از ملکیت مردم خارج کردهاند. مالک خود خواندهی معادن مردم، فعلا "شرکت ملی" است. شرکت ملی همان شرکت قومی است. این شرکت در اختیار برخی از سران طالبان است و برای آنان از هر طریقی که ممکن باشد پول جمع آوری میکند.
9. غصب معدنهای مردم هزاره در درهصوف و بلخاب، توسط طالبان ستم آشکار در حق آنان است. طالبان این عمل غیر قانونی و غیر اخلاقی را به منظور فراری دادن و نابودی هزارهها روی دست گرفتهاند. فشار بالاتر از این شاید ممکن نباشد، که نان و روزی غریبترین قشر مردم از دست شان به زور و ستم ستانده شود.
پنج مورد فوق؛
این موارد همه در راستای تحریم اقتصادی هزارهها انجام گرفته است. پیامدهای همهی آن رفتارهای ددمنشانه، برای خانوارهای فقیر و درماندهی هزاره بسیار ویرانگر و تباه کننده است.
10. از زمان امیرعبدالرحمان تا به اکنون کوچیها ابزار فشار حکومتهای مرکزی بالای هزارهها در اطراف و عمدتا در هزارهجات بوده، است و فعلا هم میباشد. همه ساله در فصلهای بهار و تابستان در حدود پنج تا شش ماه، کوچیها با پایمال کردن کشت و زراعت مردم، زندگی آنها را تباه نموده، در فصل خزان بر میگشتند. کوچیها تنها برای پروراندن مال و مواشی خویش به هزارهجات، ییلاق نمیآمدند و نمیآیند. آنها رسما بالای هزارهها حکومت و قدرتورزی مینمایند و از هیچ ظلمی دریغ نمیکنند. کوچیها در حقیقت حکومت سیار در سایه و پناه حکومت مرکزی برای آزار و اذیت کردن هزارهها و به منظور فشار دادن آنها بوده و استند. با آمدن دوهی طالبان بر سر اقتدار، کوچیها در هزارهجات در سه سال گذشته، دمار از روزگار مردم هزاره درآوردهاند. کوچیها با طرح ادعاهای دروغ و با ارایهی سندهای جعلی، به هر بهانهی از مردم باجگیری و زورگیری مینمایند. کوچیها مورد حمایت آشکار طالبان قرار دارند، لذا از هیچ جفا و ستمی در حق هزارهها ابا و پروایی ندارند. کوچیها به میل و دلخواه خویش، در واقعیت امر بالای هزارهها حکومت مینمایند.
تصویر از هجوم کوچیها به ولایتهای مرکزی افغانستان
11. وضع مالیههای سنگین بر همهچیز و بر تمام کاروبار مردم در سطح افغانستان، هرچند یک فشار عمومی است. در این میان اما قشرهای کمبضاعت و کمتوان بیش از حد آسیب دیده و میبینند. هزارهها در همهی شهرهای چون کابل و مزار و هرات، با امکانات بسیار اندک مصروف دکانداری و دستفروشی بودند. اکنون آنها اگر بر فرض مفاد و سودی را بهدست بیاورند، آن را به عنوان مالیه به طالبان پرداخت مینمایند. هر روز که از این وضعیت میگذرد، توان مالی کسانی که مشغول خُردهفعالیتهای اقتصادی بودند، به طرف تقلیل و تنزل میرود. بین سطح درآمد و سطح سرمایهی که هرکسی در دست دارد، با اخذ مالیه، در اغلب موارد هیچ تناسب و همخوانی وجود ندارد. به نام مالیه است، اما در واقعیت امر، زورگیری از روزی و نان مردم است. شکایت و فریاد هیچ کسی در هیچ جای نیز شنیده نمیشود.
12. اخذ عُشر و زکات از مردم هزارهی که پیرو فقه جعفری در افغانستان اند، خلاف عقیدهی فقهی آنان و یک نوعی از زورگیری است. براساس دستور فقه جعفری؛ شیعهها زکات، خمس و سهم امام را از مال و غلههای معین با اندازهی مشخص، در صورت که به دارای شان تعلق بگیرد به عنوان وجوه شرعی پرداخت مینمایند. اما عشر و زکات که طالبان جمع آوری میکنند، مطابق به فقه حنفی است. اگر آزادی مذهبی باشد، شیعهها مکلف به عمل کردن به آن نیستند. اخذ عشر و زکات، از پیروان فقه جعفری خلاف میل و باور آنها است و شاید از نظر فقه حنفی روا و جایز هم نباشد. شاید طالبان این عمل را به منظور آسیب وارد کردن اقتصادی و همچونان مسلمان ساختن روی دست گرفته باشند. در هر حال اما واقعیت اینست که این کار با زور صورت میگیرد و مردم با رضایت خویش حاضر به پرداخت آن وجوه نمیباشند.
نتیجه و جمعبندی؛
مُدّعای این نبشته این بود که؛ طالبان سونامی خاموش را به منظور نسلزدایی و انقراض کامل هزارهها، با طرحهای مشخص طی یک فرایند روی دست گرفتهاند. امور فرایندی در جریان زمان و با تدریج و تأنّی حاصل و کامل شده و بهدست میآیند. 12 مورد را که به عنوان نشانهها و قرینههای عینی و قابل مشاهده و لمس برشمردم، حلقههای بههم پیوستهی زنجیر سونامی خاموش علیه هزارهها استند. آن برنامهها به گونهی طرح و تمهید شدهاند، که یکی، دیگری را تکمیل و تقویت مینماید. فیالمثل طالبان؛ قانون احوال شخصیه را لغو و همچنان تدریس فقه جعفری را ممنوع ساختند. این امر، در همین حد، باقی نمیماند، بلکه این عمل زمینهی کشتار هزارهها را فراهم و بیش از پیش نسلزدایی آنان را توجیه میکند. چونان که پاکسازی ادارات دولتی از وجود هزارهها، باعث شد که نهادهای غیر دولتی نیز خود را از حضور هزارهها راحت بسازند و با رخصت نمودن آنها، ادارات شان را تصفیه کنند. ررویهم رفته همهی آنها دست در دست هم داده، حلقه و دایرهی زندگی را بر هزارهها تنگتر و نفسگیرتر میسازد.
براساس روایت هاناآرنت؛ هولوکاست و نسل کشی، یهودیان به یکبارگی اتفاق نیافتاد، بلکه نازیها گام به گام به آن مرحله خیلی رسیدند. طالبان نیز نسلزدایی هزارهها را به عنوان یک پروسه طرح کرده و تطبیق آن را طی یک فرایند روی دست گرفتهاند. طالبان خواسته یا ناخواسته زنگ خطر را به صدا در آوردهاند،. اما اینکه هزارهها و همچنان نهادهای حقوق بشری در سطح جهان آن را جدی میگیرند یا غفلت میورزند، ربطی به تصمیم گیرندگان نابودی هزارهها ندارد. این قلم باورمند است که طالبان در امر نابود سازی هزارهها، جدیتر و مصممتر از آن است که ما تصور کنیم. 13 موردی را که به عنوان برنامهها و راهکارهای نابودی سازی هزارهها روی دست گرفتهاند، براساس درک و دریافت شخصی من از وضعیت است و یک حصر استقرایی است نه حصر عقلی، کسی دیگری میتواند، برنامههای بنیان برانداز طالبان را بررسی نماید به تعداد کمتر یا زیادتر برسد. اما مهم اینست که ما باید بفهمیم و درک کنیم، که صیاد ما قفس را پرواز نمیسازد. ما باید بدانیم که دشمنان خونی و تاریخی ما از تنگ کردن عرصه بر ما، چه میخواهد.
اینکه ما چه کنیم و تدبیر چیست پرسشی است که به واکاوی بیشتر نیازدارد.