کمیسیون آپارتایدی طالبان برای هزاره‌ها: ابزار تحقیر یا ادعای مدیریت؟


 کمیسیون آپارتایدی طالبان برای هزاره‌ها: ابزار تحقیر یا ادعای مدیریت؟

جمهوری مدارا: طالبان پس از قدرت‌گیری مجدد، کمیسیونی را برای رسیده‌گی به امور مربوط به هزاره‌ها در افغانستان ایجاد کرده است. فلسفه وجودی این کمیسیون چیست؟ چرا و برای تحقق چه هدفی ایجاد شده است؟ ضرورت ایجاد این کمیسیون چیست؟ آیا کمیسیونی را که طالبان برای هزاره‌ها ایجاد کرده‎‌اند؛ یک کمیسیون دایمی است یا موقت؟ از چه صلاحیت‌های برخوردار است؟ آیا این کمیسیون صلاحیت و مسئولیت مشخص دارد؟ از چه جایگاه و وجاهت حقوقی و قانونی برخوردار است؟ ایجاد کمیسیون برای هزاره‌ها بیان‌گر تحقیر و تقلیل شأن و منزلت اجتماعی و ملی آنان هست یا برای تعظیم و حرمت‌گذاری شان؟ سعی می‌ورزم به قدر توان، به این سوال‌ها پاسخ و به این ابهام‌ها روشنی بیاندازم.

یادآور شوم که؛ هدف اصلی این نبشته گشودن باب بحث در این موضوع است. امیدوارم که دگران از زاویه‌های دگر این موضوع را بشکافند

طالبان؛ در همان روزهای آغازین قدرت‌گیری مجدد شان، کمیسیونی را تحت نام "کمیسیون عالی حل منازعات اهل تشیع" در کابل ایجاد و مولوی قانت نامی را در رأس آن گماشت. آن‌گونه که گفته می‌شود، این کمیسیون به اساس پیشنهاد و تلاش عده‌ای از افراد همسو با طالب از جمله محمداکبری و برخی از چهره‌های سرشناس سادات چون سید محمدعلی جاوید، سیدجمال ‌فکوری ‌بهشتی، سید نادر بحر، سید امینی، سید حیات‌الله‌ عالمی‌ و عده‌ی دیگر ایجاد شده است. پیشنهاد دهندگان ایجاد این کمیسیون، فرصت را غنیمت شمرده، شاید می‌خواستند که از این آدرس، سرپرستی و رهبری جامعه‌ی بی‌پناه هزاره‌ را به عهده بگیرند. طالبان اما؛اعتماد لازم را به آن‌ها نکردند/نداشتند، بدان لحاظ یک طالب تاجیک تبار سمنگانی (مولوی قانت) را به حیث نایب‌الحکومه در رأس آن کمیسیون توظیف نمودند.

«کمیسیون حل مشکلات عمومی شیعیان افغانستان» ایجاد و در این جلسه مولوی حافظ ذاکرالله قانت، از فرماندهان گروه طالبان در راس این کمیسیون گماشته شد

چهره و وجهه‌ی کُمیک و خنده‌دار کمیسیون از ساختار آن پیدا بود. در رأس آن، یک طالب حنفی مذهب قرار گرفت، بدنه‌ی آن راسادات پُر کرد؛ نام آن را اما گذاشتند، کمیسیون عالی شیعیان! شیعیانی که 95 درصد آن را هزاره‌ها تشکیل میدهند، نه در رأس، نه در بدنه، نه در قاعده بلکه در حاشیه رانده شدند. واضح بود که یک طرف اصلی منازعه‌ که هزاره‌ها باشد، نادیده و به هیچ انگاشته شده‌اند. در حذف و نفی هزاره‌ها، چهره‌های غیر هزاره‌ی هم‌مذهب با آن‌ها، شاید بیشتر از طالبان، مصمم و جدی بودند. آن‌ها تصور می‌کردند که بار دیگر زمینه‌ی رهبری و برقرار کردن اشرافیت مذهبی شان فراهم شده است. که نباید آن را از دست بدهند و یا کس/کسانی از هزاره‌ها را در این غنیمت و فرصت شریک نمایند. ساداتی که برای ایجاد کمیسیون تلاش کرده بودند، شاید باور جدی داشتند که می‌شود، از این طریق بار دیگر سایه‌ی سلطه و سیطره‌ی مذهبی خویش را بر سر جامعه‌ی هزاره بگسترانند و به راستی حکومت نمایند. این توقع و برداشت آن‌ها از وضعیت، برچه چیزهای استوار بوده، شاید کسی غیر از خودشان، آن را نداند. اما هرچه بود و هر دلیلی که وجود داشت، با تنگ چشمی و حساسیت زیاد تلاش کردند، که خودشان در متن و محور باشند و برای زینت مجلس چند نفر هزاره‌ی همسو، اما حاشیه نشین را نیز با خود داشته باشند. همین گونه هم تا این اواخر وضعیت را مدیریت کردند.‌‌‌‌‌‌

سادات شیعه مذهب تلاش شان متمرکز بر این بود که از این مجرا؛ چون گذشته‌ها به نام هزاره‌، سهیم در قدرت سیاسی شوند. اما در این تلاش و تقلا، از دو نکته غافل بودند؛

          الف: آن‌ها نمی‌دانستند که طالبان از هزاره‌ها و مذهب شان به نحو یک‌سان متنفراند، نه خود آن‌ها را قبول دارند و نه‌ هم دلالانی را که از آدرس مذهب و در لباس سادات مدعی نمایندگی آن‌ها باشند.

         ب: آن‌ها یاد شان رفته بود که هزاره‌ها نیز تغییر کرده‌اند؛ و همان مردمان تازه برخاسته از زیر تیغ امیرعبدالرحمان نیستند که نیاز به کمیشن‌کار و واسطه داشته باشند. از نظر هر دو طرف اصلی ماجرا، (هزاره‌ها و طالبان) این واسطه‌های پرمدعا، به دیده‌ی خوب، نگریسته نمی‌شدند/نشدند.

هم مذهبان فرصت طلبِ هزاره‌، تدبیرها سنجیدند و تلاش‌ها ورزیدند که هزاره‌‌ها را بترسانند و فراری دهند، تا صحنه خالی و خلوت برای خودشان باشد. به همین دلیل، نفس حضور عده‌‌ی از چهره‌های جوان‌تر جریان عدالت‌خواهی در کابل، خاری است که هر دم در دل و دیده‌ی آن به کمین‌گاه نشستگان می‌خلد و چون نیشتر جگر شان را می‌دَرَد. 

ایجاد کمیسیون به اصطلاح عالی شیعیان، یک فضای رقابتی بسیار مُضحک و تأسف برانگیزی را به‌وجود آورده بود. شاید همه خیال می‌کردند که ایجاد کمیسیون، شورا، مجمع، نهاد و دفتر راه‌های میان‌بُر و کم هزینه‌ا‌ی برای رسیدن به قدرت است. شورای علمای شیعه که توسط شیخ آصف ایجاد شده بود. در دوره‌ی جمهوریت، در هیچ درد و غم مردم هزاره شریک نبود. حتی در اکثر فاجعه‌های پیش آمده بر سر هزاره‌ها، این شورا از بیرون دادن یک اطلاعیه‌ی هم‌دردی و غم‌شریکی نیز دریغ ورزیده بود. اما با آمدن طالبان، این شورا، ناگهان در صحنه ظاهر شد و سیدحسین عالمی بلخی، از آدرس این شورا به هر مناسبتی سخن گفت و داعیه‌ی حق و شریک شدن شیعیان را در قدرت مطرح نمود. حدس و گمان‌ها و هم‌چونان معلومات تا حدی درست این بود، که سیدحسین‌عالمی از طرف معاون سفیر ایران در کابل به طالبان معرفی شده تا نماینده‌ی اهل تشیع در قدرت باشد، در چه موقفی و در کجا معلوم نبود. شورای علمای شیعه، به سخن‌گویی سیدحسین‌عالمی، تلاش‌های زیادی کرد، اما دید که این بار طالبان تشنه‌تر از آن است که حتی یک قطره از آب قدرت را به کام افرادی مانند سید حسین عالمی، محمد اکبری و یاران‌ش بچکانند. هرچند شورای علما تا هنوز هم فعال است و گاه و بیگاه چیزی می‌گوید و ادعای را مطرح می‌نماید. اما به درستی درک و دریافت نموده‌اند که با چه دیواری بلندی از مانع و با کدام اندازه لجاجت آمیخته با تعصب مواجه‌اند. وضعیت آن‌گونه نیست، که آن‌ها خوش‌خیالی و خام‌اندیشی می‌کردند.

دیدار رئیس شورای علمای شیعه افغانستان با وزیر خارجه طالبان

سیدجوادی بلخابی، سیدبلال کاظمی (قاری بلال) و سیدحسن‌فاضل نیز، هرکدام شان یک نهادی را تحت نام شیعیان و متنفذان در همان روزهای اول ایجاد کردند. تا از آن کانال‌ها به دریایی قدرت سیاسی وصل شده و آب‌تَنی دل‌خواه کنند. هم‌چونان سید صوفی گردیزی، سید سجادی‌ بلخابی و سید شریفی ‌بلخابی با شراکت شیخ‌مدارعلی ‌کریمی، یک دفتری را تحت نام (شوراری بزرگان هزاره و اهل تشیع‌) به‌ وجود آوردند. در آن روزها به نظر می‌رسید که ایجاد کردن شورا، از باز کردن دکان ترکاری فروشی راحت‌تر و آسان‌تر است.

دیدار شواری بزرگان هزاره و اهل تتشیع با مولوی عبدالکبیر معاون سیاسی ریاست الوزراء گروه طالبان. تصویر برگرفته شده از صفحه دفتر روابط مردمی این شورا

هریک از این نهادهایی خودخوانده، منحصرا خود را نماینده‌ تام و تمام به اصطلاح اهل تشیع در افغانستان معرفی می‌کردند/می‌کنند. و ای بسا! که به مردم بی‌خبر از ماجرا و محروم از معلومات، فخرها فروختند/می‌فروشند. افتخارها کردند و منت‌ها گذاشتند. با تأسف باید بگویم که این چهره‌های دلاّل‌مسلک و بی‌تعهد در طول سه سال گذشته، کارهای بسیار زشت و ناروایی را در حق مردم مرتکب شدند. راه‌جوری‌ها کردند، رشوت‌ها ستاندند، آزار و اذیت‌ها به مردم رساندند، رنج‌ها و زحمت‌ها تولید کردند و در مواردی جنایت‌ها و خیانت‌های را در حق مردم مظلوم هزاره انجام دادند. البته کسانی که در خانه آقای محقق، واقع در سر کاریز تحت عنوان دفتر روابط مردمی بزرگان اهل تشیع جمع شده بودند، در دلالی و رشوه ستانی دست همه را بستند. پروژه پرسودی از آدرس مذهب و زیارت کربلا به راه انداختند و هزاران جلد پاسپورت با قیمت‌های گزاف به مردم فروختند و پول های هنگفتی نیز به بهانه آزاد کردن زندانی های هزاره از مردم بیچاره رشوه گرفتند. در همه‌ی این موارد سند/اسنادی وجود دارد که غیر قابل کتمان است، اما حوصله کنیم که زمان‌اش برسد.

در هر زمان و زمینی، فضا تأثیرگذار است. آدم‌ها بسیار زود جَوزده می‌شوند. جذبه‌ی تبلیغات اکثرا هوش و فکر آدمیان را می‌رباید. در همان فضای گرم شوراسازی‌های به اصطلاح شیعیان در کابل. که متاثر از حضور طالبان در ارگ و اریکه‌ی قدرت بود. آیت‌الله واعظ‌زاده نیز شورایی را تحت نام شورای هزاره‌ها، با حضور نمایندگان از هزاره‌های اهل سنت و هزاره‌های اسماعیلی ایجاد و اعلام کرد. اما آیت‌الله و دیگر بانیان آن شورا بسیار زود متوجه شدند، که این کار ناشی از تأثیر جو و فضا بوده و آن‌ها جوگیر شده‌اند، ورنه زمینه و شرایط برای کار و یا آدرس ساختن برای تأمین حق و حقوق مردم نه تنها مساعد نیست که از بنیاد وجود ندارد. از آن شورا صرف نام و همان مجلس اعلام موجودیت‌اش در تاریخ به یادگار مانده و بس. چون بانیان ظریف و زرنگ آن شورا دریافتند، که فضای دروغین که بوجود آمده، با نیت حق‌خواهی و یا خدمت‌گذاری آن‌ها سازگار نیست، عطای شورا را در حقیقت در همان جلسه‌ی افتتاحیه به لقایش بخشیدند و از خیرش گذشتند. به همان لحاظ امروز بانیان آن شورا متهم به جفا در حق مردم نیستند و به حیث کمیشن‌کار، دلال، راه‌جورگر و رشوت سِتان شناخته نمی‌شوند.

آن روزهای غرب کابل واقعا دیدنی و تماشایی بود. هیچ چیزی در میان نبود. هیچ حرفی جدی را که در برگیرنده‌ی کدام وعده و نویدی برای هزاره‌ها باشد طالبان نگفته بودند. هرگز نمی‌گفتند، چنان‌که تا هنوز ذره‌ا‌ی روی خوش به هزاره‌ها نشان نداده‌اند و حتا یک سخن خوش هم نگفته‌اند. اما رقابتی که برای تقرب به طالبان ایجاد شده بود. و التهاب و شتاب بسیار بلند که جامعه‌ی هزاره را به صورت خود به خودی و بی‌دلیل فراگرفته بود، هم‌زمان؛ هم شگفت‌برانگیز بود و هم تأسف‌برانگیز. آن همه شور و هیجان از یک‌سو آدم را به تعجب وا‌می‌داشت و از طرف دیگر به تأسف. ‌‌‌

در همان شرایط، جعفرمهدوی نیز، برای ان‌که از کاروان و مسابقه‌ی به راه افتاده عقب نماند، یک محفل سنگین و رنگینِ را به حمایت از امارت و طالبان در غرب‌کابل برگزار کرد. و هزاره‌ها پرشورتر از دیگر محافل، در آن شرکت کردند. جعفرمهدوی؛ جهاد طالبان را با آب و تابِ زایدالوصف ستود، آمریکا را اشغال‌گر و مجموع کارگزاران حکومت‌های قبلی را به رسم زمانه، فاسد و مزدور بیگانه خواند. با این‌که ایشان در رأس یک حزب سیاسی نیز قرار داشت و دارد. گویا تمام کارها و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی ایشان در همان مجلس به پایان رسید. بعد از ختم آن مجلس، تا هنوز هیچ نمود و نشان که حکایت از آن جوش و خروش کند در ایشان و در حزب شان دیده نمی‌شود. گویا؛ وی نیز زود دریافت که گام در مسیر خطایی برداشته است و آن را دیگر دوام نداد؛ هرچند که تماس‌هایش در حد روابط فردی با طالبان ادامه دارد.

تصویر از روز برگذاری همایشی توسط جعفر مهدوی در غرب کابل. تصویر برگرفته شده از صفحه مهدوی

گفته می‌شود در همان فضای پُر هیجان آدرس سازی؛ اسدالله ‌سعادتی نیز، بنایی ساختن یک شورا و یا نهادی را در سر داشته است؛ اما ایشان شاید خوش‌بخت‌تر از دیگران بوده که آهسته‌تر گام برداشته و تا هنوز شنیده نشده است که شورای را ساخته باشد، یا سخن گزافی گفته باشد و یا هم در "فیستیوال‌های ابتذال" برای توجیه یا تملقی شرکت جسته باشد. 

البته آیت‌الله واعظ زاده بعد از تلاش ناکام برای شورا سازی، یک حرکت ستودنی نیز انجام داد. سال گذشته در همین برهه‌ا‌ی از زمان، هنگام بگیر و ببند زنان و دختران جوان هزاره‌، توسط طالبان به بهانه بدحجابی، مدارعلی کریمی و سید صوفی گردیزی برای خوشخدمتی به طالبان جلسه‌ای در مسجد امام زمان پل خشک برگزار کرده بودند تا بگیر و ببند زنان هزاره را تکذیب و رسانه‌ها را دروغگو اعلام کنند. آنان آیت الله را به حیث سخنران اصلی مجلس دعوت نموده و تلاش داشتند از وجاهت ایشان به نفع طالبان و به ضرر مردم استفاده کنند؛ اما آیت الله برخلاف میل و خواسته برگزارکنندگان جلسه، یک سخن‌رانی متین و پرمحتوایی را ایراد کرد که به حق خوب سخن گفت. هیچ کار دیگری هم اگر ایشان نکند، آن دفاع جانانه، آن سخنان منصفانه، آن بیان مشفقانه و آن مواعظ خیرخواهانه در دل و دیده‌ی تاریخ خواهد ماند و هزاره‌ها فراموش نخواهد کرد. چنان‌که دست‌درازی‌های دیگران را به جان، مال و آب‌روی خویش نیز از یاد نخواهند برد. 

سخنرانی آیت‌الله واعظ‌زاده بهسودی در کابل در تاریخ 14 دلو 1402: سخنانی که در گلوی مردم خفه شده بود، در این جلسه از گلوی آیت‌الله واعظ‌زاده بیرون شد.

در جریان برنامه‌ریزی برای گرفتار کردن به اصطلاح زنان بی‌حجاب، وزارت امر به معروف طالبان، با پخش بیانیه‌ی مدعی شد که اعضای دفتر بزرگان اهل تشیع، به آن‌ها پیشنهاد داده ‌اند که با زنان بدحجاب برخورد صورت بگیرد. آن‌ها گفته‌اند که غرب کابل نباید از سایر مناطق کابل مستثنی باشد. طالبان؛ عکس‌هایی را نیز از دیدار سیدصوفی، شیخ مدارکریمی و سیدشریفی بلخابی نشر کردند که نشان می‌داد این‌ها در آن وزارت در جلسه‌ای که گویا همان جلسه‌ی اتخاذ تصمیم جنایت‌کارانه‌ی دست درازی به ناموس مردم باشد، اشتراک و حضور داشته‌اند. این خوش‌خدمتی و خیانت را هرگز مردم فراموش نمی‌کنند. مردم از یاد نمی‌برند که عده‌ا‌ی از انسان‌های مزدورمنش و بی‌آبرو، چه جفا و جنایت را در حق مردم انجام دادند.

دیدار شیخ مدار علی کریمی و سید صوفی گردیزی با مولوی عبدالکبیر معاون سیاسی ریاست الوزراء گروه طالبان. تصویر برگرفته شده از صفحه ایکس مدار علی کریمی

آن گونه که گفته می‌شود و معلومات و مدارک نشان می‌دهد، چهره‌های که بیشترین لاف مردم دوستی را می‌زنند، بیشترین دوسیه‌های قطور از دزدی و دست درازی به جیب و مال مردم را نیز همان‌ها دارند. به همین دلیل اعضای ارشد شورای دفتر بزرگان اهل تشیع، هر کدام شان یک تا دو بار در طول سه سال گذشته از یک روز تا یک هفته در توقیف خانه انداخته شده‌اند؛ اما توسط شبکه‌هایی که در درون طالبان ایجاد کرده اند، دوباره رها گردیده اند. 

کمیسیون به اصطلاح «عالی شیعان» نیز، در فساد و استفاده‌جویی از بی‌پناهی مردم، دست کمی از «دفتر بزرگان اهل تشیع» ندارد. بلکه عمل‌کرد آمیخته به کمیشن‌کاری و فساد اعضای آن شورا، الگو و سرمشق برای دیگران شد. چنان که گفته می‌شود، رییس قبلی آن کمیسیون مولوی قانت، نیز سال گذشته به دلیل فساد گسترده، سبک‌دوش شده بود. البته باید گفت که تعدادی از انسان‌های پاک نفس و شریف نیز، در کمیسیون هستند؛ اما نهادها معمولاً از عملکرد عمومی خود مورد قضاوت قرار می‌گیرند.

گفته می‌شود که بعد از برکنار شدن مولوی قانت به اتهام ارتشاء و فساد. کسی از سران طالبان، حفیظ جلیلی عضو پارلمان دوره جمهوریت را، وعده داده بوده که در رأس آن کمیسیون قرار می‌دهد. تجربه‌ی جلیلی در سیاست همان دوره‌ی وکالت‌اش در مجلس ولسی جرگه بود. با همان ذهنیت پارلمانی؛ ایشان قبل از گرفتن آن موقف تشریفاتی، کمپاین و دید و بازدیدهای وسیع را با نخبگان هزارگی کابل‌نشین روی دست می‌گیرد تا تایید آن‌ها را با خود داشته باشد؛ اما در جریان این گیرودار، سادات محترمی که عضو کمیسیون بودند؛ اسنادی از محافل خوش‌گذرانی و می‌گساری وی را به اداره استخبارات طالبان می‌رسانند. جلیلی با شنیدن این موضوع، نه تنها از خیر ریاست کمیسیون در می‌گذرد که کابل را نیز رها کرده، جان خویش را نجات می‌دهد و از کشور خارج می‌شود.

با منتفی شدن ریاست جلیلی، سیدامینی با افراد هم‌تبار و هم‌نظر خویش از تلاش برای کسب منصب رهبری کمیسیون دست بردار نشدند و هم‌چونان به فعالیت ادامه دادند. اما سرانجام استخبارات طالبان تصمیم نهایی شان را به تمام شوراهای به اصطلاح شیعیان، قاطع ابلاغ می‌کند که همه در همین کمیسیون جمع و یکی شوند. آن‌گونه که شنیده می‌شود از هر شورا و نهاد به تعداد دو تا سه نفر به اعضای سابق کمیسیون، به حیث عضو علاوه و اضافه شده‌اند. اما هنوز هم دفترهای برخی از آن شوراها، هم‌چنان باز و فعال است. 

سرانجام بعد از کش و قوس‌های نزدیک به یک‌سال؛ استخبارات طالبان؛ آقای محمدعلی ‌اخلاقی وکیل سابق غزنی در پارلمان را، به حیث رییس آن کمیسیون معرفی نموده است.

جالب اینجا است که کمیسیون به اصطلاح «عالی شیعیان» تحت نظارت رییس 06 اداره‌ی استخبارات طالبان کار و فعالیت می‌کند. این بدان معناست که تمام به اصطلاح اهل تشیع، و تمام خواسته‌ها و حقوق مورد ادعای شان، پیکربندی و خلاصه شده در قامت یک کمیسیون تشریفاتی که هیچ رسمیتی در تشکیلات اساسی طالبان ندارد. و آن کمیسیون نیز تحت رهبری رئیس 06 استخبارات طالبان کار می‌کند و به آن مرجع، به حیث مرجع بالادست مستقیم خویش، پاسخ‌گو است. تحقیر و توهینی بدتر و بالاتر از این شاید قابل تصور نباشد.

گفته می‌شود کارمندان ریاست 06 استخبارات، همه روزه اعضای کمیسیون را، هم‌چون شاگردان مکتب ابتدائیه، حضور و غیاب می‌کنند. حدود سه‌میلیون افغانی برای معاش و اعاشه و سایر مصرف‌های کمیسیون نیز، مستقیماً توسط بخش مالی ریاست 06 استخبارات به صورت ماهوار به اعضای کمیسیون پرداخت و اجرا می‌گردد. یعنی رییس آن کمیسیون به اصطلاح عالی، حتی صلاحیت توزیع معاشات و حضور و غیاب اعضایش را نیز ندارد.

چرا کمیسیون؟!

هزاره‌ها مگر جزیی مردم افغانستان نیستند؟ مگر آن‌ها سهمی در قدرت ملی کشور ندارند تا شریک ساخته شوند؟ چه نیازی بود واست به ایجاد یک کمیسیونی که هیچ‌گونه صلاحیت و رسمیت ندارد؟ مگر ایجاد این کمیسیون، عملا هزاره‌ها را از باقی مردم افغانستان جدا نساخته است؟ این کمیسیون مگر نشانه‌ی آشکار و سند بالفعل موجود و معتبر برای رفتار تبعیض‌آمیز و برپایی نظام آپارتاید توسط طالبان نیست؟ آپارتاید آیا معنایی غیر از جدا سازی دارد؟

به باور نویسنده این سطور؛ ایجاد این کمیسیون، مقدمه‌ای برای جداسازی هزاره‌ها در دیگر صحنه‌ها و عرصه‌های زندگی است. در آینده‌های نزدیک رفتارهای به شدت تحقیر کننده‌تر از این را نیز در قبال هزاره‌ها شاهد و منتظر باشیم.

اما منطق توجیهی طالبان برای ایجاد این کمیسیون چیست؟ در ذیل به آن می‌پردازم.

از رفتار و گفتار طالبان در طول سه سال گذشته این‌گونه استنباط می‌شود که؛ هزاره‌ها چون در جهاد آن‌ها علیه آمریکا و در حقیقت علیه مردم افغانستان، اشتراک نداشته‌، لذا حق سهیم شدن در قدرت را نیز ندارند. امارت را طالبان نتیجه‌ی جنگ و جهاد شان می‌دانند، کسانی که در جنگ نبوده، از ثمره‌ی آن نیز باید برخوردار نباشند و نشوند. این نوع نگاه به قدرت ملی یک کشور، نگاهِ غارتی و غنیمت پنداری قدرت است، نه نگاه انسانی و یا ملی به قدرت. این چیزی است که بارها  و به تکرار طالبان به تلویح و تصریح گفته‌اند و می‌گویند.

هزاره‌ها نیز باید افتخار ‌کنند که در جنایت طالبان و در انتحار و انفجار آن‌ها شریک نبوده‌اند. اما اگر افغانستان به حیث یک کشور، و مردمان ساکن آن یک ملت به حساب بیایند و باشند، هزاره‌ها عضو مفید و مئوثر آن بوده و می‌باشند. در هیچ امری که خیانت ملی شمرده شود، یا موجب وارد شدن زیان و ضرر به دیگران باشد، نه پیش از این اشتراک داشته و نه، بعد از این شرکت خواهند نمود. 

اما برخورد کنونی طالبان با هزاره‌ها بی‌نهایت تحقیرآمیز است. به استثنای سه معینیت پوشالی و فاقد صلاحیت اجرایی، هزاره‌ها از حضور معنادار و مؤثر محروم ساخته شده‌اند. در رهبری کشور هزاره‌ها شریک نیستند. از اکثریت ادارات دولتی، مأمورین هزاره‌تبار دولت‌پیشین را منفک و خانه‌نشین کرده‌اند. آن‌گونه که دیده و فهمیده می‌شود، تمام سعی و تلاش طالبان براین است که چگونه زمینه‌های زندگی را برای هزاره‌ها محدودتر از قبل بسازند. انگار! برنامه‌ی اصلی طالبان حذف و نابودی کامل و تمام عیار هزاره‌ها است.

از طالبان؛ گلایه کردن زیاد هم موجه و منطقی نیست. طالبان؛ هزاره‌ها را دشمنان تاریخی شان می‌دانند. رفتار شان نیز نسبت به آنان خصمانه و کین‌توزانه است. قرینه‌ها و نشانه‌های واضح وجود دارد که حکایت از عقده‌مندی طالبان علیه هزاره‌ها دارند. فی‌المثل همین کمیسیون را طالبان برای اعزاز و احترام هزاره‌ها ایجاد کرده یا برای تحقیر، تخفیف، تعجیز و توهین آن‌ها؟ از آفتاب کرده نمایان‌تر است که هدف از ایجاد این کمیسیون، خُرد کردن روحی و روانی هزاره‌ها است، نه حرمت گذاری به آنان.

در برخی از دوره‌های گذشته‌ی افغانستان، هندوها در کابل و ولایت‌ها مجبور به رعایت سنت "زُنّار" بودند. زُنّار بستن عبارت بود از یک تیکه‌ی زرد رنگ که آن را هندوها به کمر خود می‌بستند تا از دیگران تفکیک و بازشناخته شوند. هندوها خودی پنداشته نمی‌شدند. آن‌ها جزیی از مردم نبودند. بیگانه و ناخودی انگاشته می‌شدند، به همان لحاظ باید خودشان هم قبول می‌نمودند که تافته‌ی جدا بافته از دیگران می‌باشند. اکنون؛ هزاره‌ها دقیقا در همان موقف هندوها قرار گرفته‌اند. علامت زرد رنگ هرگز به معنای داشتن منزلت و مرتبت برتر اجتماعی نبود. بلکه نشان دهنده‌ی جایگاه فروتر هندوها از باقی مردم بود. ایجاد کمیسیون جداگانه برای هزاره‌ها نیز به معنای قایل شدن منزلت اجتماعی برتر یا برابر با دیگران نیست. به معنای تحقیر و لگدمال کردن روح و روان امروز و نسل‌های فردای مردم هزاره است. 

حکایت است که در هنگام ساختن قانون اساسی دولت اسلامی مجاهدین در آغاز دهه‌ی هفتاد خورشیدی. برای پروفیسور ربانی، پیشنهاد می‌شود که مذهب تشیع نیز در این قانون به رسمیت شناخته شود. ربانی اظهار داشته که من؛ هرگز و تا ابد مرتکب این "بدعت" نمی‌شوم. تمام تاریخ آمیخته‌ی با ستم افغانستان را می‌شود در همین جواب کوتاه و گویای مرحوم ربانی خواند. وی؛ گفته است که اگر این کار خوب بود، چرا دیگران نکردند؟ پس قطعا یک کار نابهنجار و نادرست بوده که حاکمان گذشته‌ی افغانستان نکردند، اکنون اگر من این اقدام را نمایم، به مثابه‌ی بدعت‌گذاری و گناه نابخشودنی است. زمانی که یک امر تبدیل به سنت شود، شکستاندن سنت بسیار دشوار است. به رسمیت نشناختن مذهب جعفری در افغانستان، تبدیل به یک قانون نانوشته شده بود. تبدیل به "تابو" گردیده بود. این سنت سیّئه در آغاز دوره‌ی جمهوریت و به اثر حضور جامعه‌ی جهانی و فضای حقوق بشری پیش آمده شکسته شد. ورنه به آسانی هیچ زمام‌داری نام و موقف خود را بخاطر به رسمیت شناختن مذهب جعفری به خطر نمی‌انداخت. طبق روال و منوال عادی شاید هیچ گاهی مذهب تشیع در افغانستان رسمیت نمی‌یابید. 

ایجاد کمیسیون عالی اهل تشیع، آغاز یک روند است. تهداب گذاری یک سنت زشت و ناپسند است. گام عملی در راستای تجرید و به حاشیه راندن هزاره‌ها است. از 1747 به این طرف که قدرت سیاسی و زمام امور این جغرافیا را حاکمان پشتون‌تبار در دست داشته و دارند. هیچ‌گاهی هزاره‌ها تا به این حد تحقیر و تضعیف نشده بودند. هزاره‌ها اگر در متن و محور قدرت قرار نداشتند، این گونه در انزوا و حاشیه نشین نیز نبودند. همیشه در ساختار اصلی قدرت سیاسی کشور، کم یا بیش، حضور موقر و محترمانه داشته‌اند. اکنون اما آن‌ها از چوکات و ساختار اساسی تشکیلات دولت و امارت طالبان، به بیرون افکنده شده‌اند. این روی‌کرد جدید و اتخاذ سیاست بی‌سابقه در قبال هزاره‌ها، بسیار خطرناک و تکان دهنده است. آینده‌ی بیرون افتادگی و بی‌پناهی هزاره‌ها از این‌جا آغاز می‌شود. ایجاد کمیسیون نقطه‌ی عزیمت محروم سازی قانون‌مند و ساختارمند هزاره‌هاست. این کمیسیون آهسته آهسته تبدیل به یک سنت ستبر و زمخت می‌شود که روز و روزگاری، شکستاندن آن بدعت پنداشته خواهد شد. اما نقش و سهم خود ما نیز در تهداب‌گذاری و استحکام این سنت ناپسند و ناانسانی از قضاوت تاریخ پنهان نمی‌ماند. همین اکنون یک جماعت بزرگ از کسانی که یا هزاره یا سید و شیعه هستند، اعضای معاش بگیر و همیشه حاضر آن کمیسیون هستند. این‌ها خواسته یا نا خواسته، همان عمله و فعله‌ی خودی پیش بَرَنده‌ی اجندا و اهداف نظام آپارتایدی طالبان می‌باشند. در باره‌ی هریک از این‌ها مردم داوری و نظر خود را امروز و فردا خواهند داشت و در موقع اش ابراز نیز خواهند نمود. مردم به صورت بسیار واضح و روشن می‌دانند که اعضای شیعی و هزارگی این کمیسیون هیچ کاری برای شان کرده نمی‌توانند، چون هیچ صلاحیتی و جایگاه حقوقی و قانونی ندارند. بانیان اولیه‌ی این کمیسیون را که نام بردم، بسیار صریح گفته‌ بودند که اگر دست شان به قدرت نرسید، حداقل خودشان محفوظ و مصون می‌مانند. حالا نیز اعضای سابق و لاحق این کمیسیون خودشان هم به خوبی می‌فهمند که هیچ کاره هستند، شاید بخاطر حفظ خود آن‌جا را یک غنیمت بشمارند. اما ممکن و محتمل است که از پیامد حضور شان غافل باشند. شاید آن‌ها ندانند که کارگزاران چه سنت و بدعت ناصواب و نادرست در حق هزاره‌ها شده‌اند.

هنوز هم فرصت است که رییس و اعضای هزاره‌تبار این کمیسیون هم‌چون هزاران هزاره‌ی دیگر برگردند به زندگی عادی شان. آن‌ها این ننگ را به نام خودشان ثبت نکنند تا نوادگان شان از آن شرمنده و خجل نباشند. عمل هیچ کسی از قضاوت تاریخ و داوری وجدان‌های منصف، به دور نمی‌ماند. کسانی که امروز بخاطر مصونیت جان خویش در آن کمیسیون سر پناه کرده‌اند، به یقین بدانند که رفتار زیان بار شان از داوری امروزیان و فردائیان هزاره‌ مصون نمی‌ماند. طالبان بدون شما نیز برنامه‌ی خود را تطبیق می‌کنند. هیچ ضرورتی نیست که هزاره‌ها خودشان خواسته یا ناخواسته سیاهی لشکری شوند که عزم نابودی آن‌ها را دارد. 

هزاره‌تباران شامل آن کمیسیون اگر از ذره‌ی شهامت اخلاقی و وجدانی برخوردارند در یک اقدام دسته‌جمعی به رسم اعتراض، عطای طالبان را به لقای شان ببخشند و با آن کمیسیون خدا حافظی نمایند. این عمل شان در تاریخ ماندگار و نام شان در ردیف نیک‌نامان ثبت خواهد شد. اما اگر، همان اندک حُطام دنیایی و "معاش" ناچیزی که آمر06 استخبارات طالبان برای شان پرداخت می‌نماید، جلو چشم غیرت شان را بگیرد و بمانند، جزیی بدنام‌ترین آدمیان شمرده خواهد شد.

نتیجه:

باری! به هرحال و به هر منظور که کمیسیون عالی شیعیان، تأسیس شد و ادامه یافت و به این‌جا رسید. اقدام ناصواب و نادرست بود و است. این کمیسیون چه در زمانی که نایب‌الحکومه‌ی طالبان مولوی قانت در رأس آن بود و چه در زمان سرپرستی سیدامینی و چه اکنون که "به نام" تحت ریاست محمدعلی‌اخلاقی است و در عمل همه‌ی آنان، مأمورین ریاست 06 استخبارات می‌باشند. به لحاظ عملی هیچ منفعت برای مردم نداشته و ندارد و هیچ مصلحتِ از مصالح دنیوی یا اخروی هزاره‌ها را نیز تأمین نمی‌کند. مردم اکثر اعضای این کمیسیون را به حیث دلال و کمیشن‌کار می‌شناسند. چونان که طالبان از فساد و بدنامی شوراهای خودساخته‌ی که قبلا نام بردم، خسته شدند و آن‌ها را جمع کردند. این کمیسیون نیز به همان آفت گرفتار و مردم از آنان بیزار هستند. از آغاز تا حال، جز اخاذی و رشوه‌ستانی کدام کاری دیگری را از این کمیسیون، مردم به یاد ندارند.

از سوی دیگر، پیامد دوام کار این کمیسیون برای هزاره‌ها بسیار زیان بار و خطرناک است. دوام کار این کمیسیون، به معنای تجرید عملی و به حاشیه راندن دایمی هزاره‌ها است. اگر طالبان به هزاره‌ها حق و امتیاز قایل اند، و آنان را جزیی از پیکره‌ی مردم افغانستان می‌دانند. چرا هم‌چون دیگر مردمان و اقوام این سرزمین در ادارات رسمی حکومتی شریک و سهیم نمی‌سازند که برای آنها کمیسیون جداگانه ایجاد می‌نمایند. آیا از این جداسازی بوی نفرت به مشام نمی‌رسد؟ این کمیسیون به معنای تطبیق آپارتاید قومی و نژادی نیست؟ کمیسیون عالی! هیچ معنا و منفعتی ندارد. تا دیر نشده این کمیسیون باید یا از سوی طالبان و یا از سوی اعضای آن رسما منحل و منسوخ اعلام و به بایگانی تاریخ سپرده شود.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌

مطالب مرتبط