به مناسبت دوم اسد؛ قامت خونین عدالت در دهمزنگ (بخش پنجم)


 به مناسبت دوم اسد؛ قامت خونین عدالت در دهمزنگ (بخش پنجم)

جمهوری مدارا: شبِ قبل از واقعه، شبِ پر از هول و هراسِ بود؛ شاید به سختی برای مخالفان و موافقان تظاهرات صبح و سپری شده باشد. تلاش‌های لازم از دو طرف صورت گرفته بود که شاید بیش‌تر از آن در توان آنان و در گنجایش زمان نبود. تا ناوقت‌های آن شب، تبلیغات برای برگزاری تظاهرات از مسیرهای ده‌گانه‌ی از قبل تعیین شده، برای فردا (دوم اسد) جریان داشت. هم‌چنان علاوه بر خوانده شدن اعلامیه‌ی (که قبلا داستان‌اش گفته شد) مبنی بر تعویق تظاهرات از طریق تلویزون نگاه، زیرنویسِ آن شبکه‌ی تلویزونی نیز پیوسته و بی‌وقفه از تأخیر تظاهرات خبر می‌داد، تا صبح روز دوم اسد ادامه یافت.

از نظر حکومت، وقتی‌که برگزاری تظاهرات قطعی و حتمی دانسته شد، در همان شبِ قبل از واقعه، گل‌نبی احمدزی قومندان گارنیزون شهری کابل، یک بیانیه داد مبنی بر این‌که، آن‌ها از تأمین امنیت تظاهرات فردا (دوم اسد) ناتوان‌اند؛ لذا احتمال وقوع هر نوع رخ‌دادی ممکن و متصور است. وی اعلام کرد که پولیس و دیگر نیروهای امنیتی کابل در قبال تظاهرات فردا مسئولیت ندارند و تأمین امنیت کرده نمی‌توانند. شاید این بیانیه و دیگر زنگ خطرهایی که از سوی حکومت به صدا در آمده بود، از جانب آن عده‌ از نخبگان شورای عالی مردمی که تظاهرات را سازمان‌دهی کرده بودند، توطئه و دسیسه‌ی حکومت برای جلوگیری از راه افتادن تظاهرات خوانده ‌می‌شد و هیچ کدام آن‌ها جدی گرفته نشد. (توطئه حکومتی هنوز به عنوان یک پرسش، بدون پاسخ مانده است)

روزشنبه دوم اسد، حوالی ساعت هفت صبح از ساحات دور دست برچی، آهسته‌آهسته مردم به منظور وصل شدن با یک‌دیگر و راه‌اندازی تظاهرات، به حرکت آمدند. کم‌وبیش از دیگر مسیرهایی که قبلا توسط شورای عالی مردمی اعلام شده بودند، نیز مردم راه افتادند. هرچند تعداد اشتراک کنندگان در این تظاهرات نسبت به دور قبلی، به مراتب کم‌تر بود، اما در رعایت نظم و اخلاق خیابانی هیچ تغییر و تفاوت مشاهده نمی‌شد. جمعیت تظاهرات کننده از چوک شهیدمزاری به سمت «کوته‌ سنگی» و از آن‌جا به استقامت «چوک دهمزنگ» که مقصد نهایی درنظر گرفته شده بود، با شور و شعار دادخواهانه برای تغییر لین برق 500 کیلو ولت حرکت ‌می‌کردند.

تصویر از لحظات قبل از وقوع انفجار در دهمزنگ

هرچند این بار «چوک دهمزنگ» با کانتینر، به روی تظاهرات‌گران بند نشده بود، اما نیروهای پولیس به منظور ممانعت از رفتنِ پیش‌تر از آن، کمربند انسانی با دنده‌های آماده به‌دست، ساخته بودند. حوالی ظهر آن روز، جمعیت تظاهرات‌گر در چوک دهمزنگ رسیدند و همان‌جا متوقف شدند. سخن‌رانی‌ها و بیانیه‌های تند دادخواهانه، همراه با نیش و کنایه‌هایی علیه آدرس‌های درون‌قومی از سوی نخبگان شورای عالی مردمی ایراد شد و  قطع‌نامه‌ی پایانی تظاهرات نیز برای تغییر لین برق 500 کیلو ولت خوانده شد. تا این لحظه هیچ حادثه‌ای رخ نداده بود و کدام نشانه‌ای که دالِّ بر بروز یک روی‌داد ناگوار باشد نیز به نظر نمی‌رسید. برخلاف گفته‌های گل‌‌نبی‌احمدزی، نیروهای پولیس کم و بیش تأمین امنیت کرده و در صحنه حضور داشتند. طبق اعلام و پلان قبلی، بعد از خوانده شدن قطع‌نامه، تظاهرات پایان پیدا نکرد. بلکه تدابیر برای ماندن و خیمه بر پا کردن در گوشه و کنار چوک دهمزنگ روی دست گرفته شد.

بعد از خوانده شدن قطع‌نامه، کماکان اکثریت جمعیت تظاهرات کننده درست در وسط چوک دهمزنگ بودند؛ گویا هرکسی مشغول به کاری شده بود تا تدابیر ماندن در آن‌جا را بگیرند. ناگهان صدای مهیب و وحشت‌ناکی با آتش و دود یک‌جا از میان مردم از زمین به آسمان بلند شد. با خاموش شدن صدای انفجار، فریاد و صدای انسان‌هایی که در میان خون خویش افتاده و با آن «شتک» می‌زدند نیز به آسمان طنین انداخت. تمام کسانی که یک لحظه قبل راست قامت در وسط میدان دهمزنگ ایستاده و با حنجره‌ی رسا عدالت را فریاد می‌زدند، اکنون به زمین افتاده و این‌بار از شدت درد و زخم خود فریاد می‌زدند. انگار هیچ آدمی از آن همه جمعیت، ایستاده و زنده به نظر نمی‌رسید. اما فریادهای آمیخته با ضجه و ناله‌های جگرخراش از هر گوشه‌ی از چوک بلند بود. شاید نَفَس‌های خیلی از آن افتادگان با همان فریادها به آخر رسیده باشد.

تصویر از لحظه‌ی انفجار در میان اعتراض کننده‌کان است

نکته‌ی مُعمّایی و جالب در آن رخ‌داد خونین اما این‌است که هیچ یک از رهبران پرهیاهوی شورای عالی مردمی نه کشته و نه هم زخمی شده بودند. گفته می‌شود که در لحظه‌ی وقوع انفجار، آن‌ها در یک چای‌خانه کوچک نمازخواندن رفته‌بودند. بهانه، نمازخواندن باشد یا چای‌خوردن، هیچ مهم نیست؛ اما چرا آن‌ها از میان مردم بیرون شدند؟ مگر آنان خبر داشتند که لحظه‌‌های خطر فرارسیده است؟ اگر آنان آگاهی از وقوع انفجار داشتند چرا دیگران را خبر نکردند؟ مگر آنان در قبال جان آن‌همه انسان مسئولیت نداشتند؟ این‌ها و ده‌ها سئوال دیگری که از همان لحظات نخست حادثه، کم‌وبیش در میان مردم و تظاهرات کنندگان دهان به دهان می‌گشت، در دریای احساسات و در امواج عواطف مردم گُم شدند و تا هنوز به صورت روشن پاسخ نیافته‌اند. از میان مدعیان رهبری شورای عالی مردمی، تنها ذوالفقار امید از ناحیه پا زخم برداشته بود. گفته می‌شود، هنگام جدا شدن رهبران شورای عالی مردمی و وقوع انفجار، ایشان با عده‌ای از جوانان، در حوالی میدان دهمزنگ مصروف عکس گرفتن بوده اند.

آنان که از ساحه‌ی انفجار دورتر بودند، لحظه‌های بعد از انفجار به یاری به‌خون‌افتادگان شتافتند؛ اما از مدعیان رهبری، ساعت‌ها خبری نبود. گفته می‌شود آن‌ها در خانه عباس نویان در ساحه کارته چهار جمع شده‌بودند و مترصد اوضاع بودند.

با شنیده شدنِ صدای انفجار، مردم از غرب کابل با موترهای شخصی و هم‌چنان با آمبولانس‌های دولتی در صحنه‌ی پر از ضجه و ناله‌ی دهمزنگ رسیدند. با یک تلاش جمعی، زخمی‌ها از زمین  برداشته و به شفاخانه‌های مختلف در سطح شهر انتقال داده شدند. به همین ترتیب اغلبِ جسد‌های بی‌جان نیز به امید بازیابی دم و نَفَس از دست رفته‌ی‌شان در شفاخانه‌ها برده شده بودند.

تا شام روز دوم اسد، به صورت اجمال گفته می‌شد که در حدود صد نفر جان باخته و حدود پنج‌صد نفر دیگر زخمی و مجروح شده‌اند. این آمار تا حد زیادی درست بود. روز سوم اسد که مراسم تدفین شهدای دهمزنگ، در غرب کابل (در تپه‌ی که بعدا به تپه‌ی شهدای جنبش روشنایی موسوم گردید) برگزار شد، حدود نودوپنج نفر زن و مردی که اکثریت آنان جوان و تحصیل کرده‌ها بودند به خاک سپرده شدند. آمارِ خیلی بلند! 95؛ تنها عدد نبود و نیست، بلکه علاوه بر عدد؛ آن‌ها انسان‌ بودند، کرامت ذاتی داشتند، فرهیخته بودند، آراسته به زیور علم و دانش بودند و هر کدام جانی داشت که به جهانی می‌ارزید، اما چه آسان و رایگان جان باختند و رفتند.

تپه شهدای جنبش روشنایی؛ جای که شهدای دوم اسد را به خاک سپردند.

رخ‌داد خونین دهمزنگ، موج عظیمی از احساسات را در سطح جامعه هزاره برانگیخت. هزاره‌ها در سراسر جهان با خانواده‌های شهدا و زخمیان ابراز هم‌دردی و اعلام همکاری کردند. به لحاظ عاطفی شرایط بسیار خوبی به وجود آمده بود که می‌شد از آن برای ایجاد همبستگی و هم‌دلی بهره برد. اما نه تنها چنین نشد، بلکه در جهت تشدید تفرقه و نفاق در درون جامعه‌ی هزاره، از آن احساسات و عواطف پاک استفاده سوء صورت گرفت و ابزاری برای حریف‌کوبی ساخته شد. به  این نکته در قسمت پیامدهای فاجعه دهمزنگ به صورت مبسوط و مستدل خواهیم پرداخت.

آن عده از اعضای شورای عالی مردمی که تظاهرات را راه‌اندازی و رهبری کرده بودند. عصر همان روز دوم اسد، دورهم جمع شدند و به صورت آشکار حکومت را به عنوان مقصر و عامل اصلی فاجعه به مردم معرفی کردند. حتی گفته شد که این فاجعه توسط دستگاه امنیت ملی کشور سازمان‌دهی شده است. در این‌که حکومت و نیروهای امنیتی در امر تأمین امنیت تظاهرات آن‌روز کوتاهی و یا سهل‌انگاری کرده بودند، شاید هیچ تردید وجود نداشته باشد. در این‌که نیروهای امنیتی کشور در بسا موارد ناتوان از گرفتن امنیت درست شهروندان بودند نیز، کسی شاید شک نداشته باشد. اما در این‌که آن‌ها خودشان در سازمان‌دهی رخ‌داد مرگ‌بار دهمزنگ دست داشته باشند، تا هنوز کدام مدرک معتبر و سند قابل قبول به دست‌رس همگان قرار نگرفته است. اما با وجود آن دست داشتن برخی حلقه‌های امنیتی در قضیه‌ی دهمزنگ هم‌چنان می‌تواند یک احتمال در کنار سایر احتمالات مطرح باشد. تا آن زمانی که عامل/عاملان حقیقی پیدا و افشا شوند. هرچند نخبگان شورای عالی مردمی، عصر روز دوم اسد بعد از وقوع فاجعه، به صورت واضح و قاطع مدعی شدند که این رخ‌داد توسط حکومت صورت گرفته، ولی نه آن زمان و نه هم تا کنون، سند و مدرکی را در اثبات آن ادعا ارایه نکردند و یا نتوانسته‌اند. به هرحال، این حق جامعه، افکار عمومی و خانواده‌های قربانیان است که بدانند چه کسی/کسانی باعث ایجاد آن رخ‌داد غم‌بار شدند و هستند.

بعد از رخ‌داد فاجعه‌آمیز دهمزنگ؛ نام شورای عالی مردمی در همان گیرودار دفن و کفن جوانان، کم کم از سر زبان‌ها برافتاد و نام جدیدی «جنبش روشنایی» بیش‌تر عَلَم و عنوان شد. در همان روزهای اول دادخواهی برای لین برق 500 کیلو ولت، اسدبودا، در یک تحلیل کوتاه در صفحه‌ی فیسبوک‌اش، نوشته و گفته بود که «جنبش روشنایی» نام مناسب و با مسمّایی برای این دادخواهی است. شاید در آن زمان کسی این نام را جدی نگرفت و چندان جا نیافتاد؛ اما بعد از وقوع فاجعه‌ی دهمزنگ، به یک‌بارگی این نام برجسته و در یک دم جا افتاده شد، به گونه‌ی که شورای عالی مردمی از یادها رفت و فراموش شد.

ظهور جنبش روشنایی؛ با حمایت‌های گسترده‌ی مالی و عاطفی هزاره‌ها از خارج و داخل کشور توأم و همراه بود. حمایت‌های بی‌دریغ و بی‌نظیری که شاید نخبگان جنبش روشنایی در خواب از آن تصور و در بیداری از مردم توقع نداشتند. چون در لحظه‌های آغازین بعد از رخ‌داد خونین دهمزنگ، آنان از خشم مردم ترسیده بودند. شاید انتظار داشتند که مردم از آن‌ها بپرسند که چرا این همه بی‌مسئولیتی نموده‌اند؟ و چرا در قبال جان جوانان قربانی، بی‌مبالاتی کرده‌اند؟ چرا و چه سرّی در کار بوده که این‌همه قامت بر زمین افتاد و این‌همه جان جوان از دست رفت؛ اما مدعیان رهبری، حتی از «بینی» شان یک قطره‌ خون بر زمین نریخت؟ گریختن از آن معرکه‌ی خون و خطر و پناه بردن در خانه عباس نویان بعد از وقوع انفجار، بیش‌تر ریشه در نگرانی از بازخواست مردم داشت.

 رهبران جنبش روشنایی بعد از گذشت چندین ساعت، اندکی از شوک برآمدند و تلاش کردند تا موج احساسات مردم را به سمت دیگر مدیریت کنند. تلاش آن‌ها تا حدودی نتیجه داد و صفحه‌ به نفع آنان برگشت. نه تنها هیچ سئوالی از آن‌ها نشد و مورد مواخذه قرار نگرفتند، بلکه سخت مورد حمایت نیز قرار گرفتند. در همان روزهای اولِ بعد از حادثه، به حساب بانکی برخی از آنان توسط هزاره‌های خارج نشین پول سرازیر شد. با پخش شدن این موضوع در میان سایر اعضا و نخبگان جنبش روشنایی هرکدام آن‌ها جداگانه حساب‌های بانکی خود را به طرف‌های کمک دهنده فرستادند. همان‌گونه که مراجع کمک‌کننده و پول‌دهنده پراکنده بودند و هرکسی بر اساس احساس و باور خود از هر جایی به منظور یاری رساندن، چیزی را روان می‌کرد/می‌کردند؛ به زودی آدرس‌های تحویل گیرنده‌ی پول نیز متعدد شد. به گونه‌ای که هریک از رهبران جنبش روشنایی، خودش به تنهایی یک آدرس برای اخذ و دریافت پول‌های کمکی مردم به حساب می‌آمد.

قرار بوده که قسمتی از این پول‌ها برای تداوی زخمی‌ها به مصرف برسند و بخشی دیگر آن برای خانواده‌های شهدای چوک دهمزنگ داده شوند. گرچه این پول‌ها قسماً مطابق میل و نیت کمک دهندگان، به مصرف رسید. به زخمی‌های که به هندوستان جهت تداوی بهتر فرستاده شدند، پول داده شد و هم‌چنان به زخمی‌های که در شفاخانه‌های کابل ماندند نیز گاه‌گاهی اندک پول داده می‌شد. برای بازماندگان خانواده‌های قربانیان نیز کم‌وبیش پول رسانده شده است. اما در کنار موارد و مصارف مشروع، به زودی نشانه‌های دیگری نیز مشاهده ‌شدند که حکایت‌گر استفاده‌های نامطلوب و نامجاز بود. فی‌المثل آن عده از رهبران جنبش روشنایی که قبلا کرولا و صرف کهنه سوار می‌شدند، به یک‌بارگی به موتر‌های گران‌قیمت زرهی دست یافتند. چه معجزه‌ی رخ‌داد؟ قیمت آن موترها از کجا شد؟ و به‌همین ترتیب، در قدم‌های بعدی برخی خانه‌های مجلل ساخته یا خریده شدند که تا حدی زیادی محل درشت سئوال‌اند و مشکوک به نظر می‌رسند. رهبران جنبش روشنایی هیچ‌گاهی شفاف‌سازی نکردند و نگفتند که چه مبلغ از کِیها و از کجاها دریافتند و به کجاها به مصرف رسانیده‌اند. ابهام‌ها و اتهام‌های فراوانی وجود دارند که ایجاب می‌نماید روزی بدان‌ها روشنایی انداخته شود.

پرسش‌ها و اتهامات در مورد سوء‌استفاده‌های مالی، آن‌چنان قدرت گرفت که به زودی از بیرون حلقه رهبری جنبش روشنایی و از سطح هواداران، به درون حلقه رهبری راه برد و به یکی از جدی‌ترین جدال‌های درونی تبدیل شد. به گونه‌ای که اعضای حلقه رهبری چونان دشمنان دیرین به جان هم افتادند و از سوء‌استفاده‌های یک‌دیگر آشکارا سخن گفتند.

اکنون هشت سال از آن حادثه غم‌بار و خونین گذشته است؛ اما سئوالی که هم‌چنان ذهن هر انسان آزاده‌ی هزاره را می‌آزارد این است که در مقابل آن همه هزینه چه به دست آوردیم؟ پیامدهای رخ‌داد دهمزنگ و فرجام دادخواهی برای برق 500 کیلوولت برای جامعه‌ی هزاره‌ چه بود و چه هست؟

گرچه روایت‌های نسبتاً دست اول به صورت متن از دو اردوگاه مخالف و موافق تظاهرات دوم اسد بیرون داده شده است: «کوچه بازاری ها از خادم حسین کریمی و پاسخ های من از اسدالله سعادتی». از درون این روایت‌ها تا حدودی می‌شود به حقایق فاجعه دوم اسد پی برد؛ اما به باور من، هنوز هم شاید زود باشد که در مورد پیامدهای مثبت و منفی رخداد خونین دهمزنگ به صورت مبسوط و مستوفی سخن گفت و زوایای پنهان آن را بر آفتاب کرد. هنوز گرد وغبارهای برخواسته از آن حادثه، به صورت کامل فرو ننشسته است. هنوز جانب‌داری‌های عاطفی و داوری‌های معطوف به پیش‌فرض‌ها هم‌چنان بر ذهن و ضمیر خیلی‌ها مسلط است و نمی‌گذارند که ما درست و واقع‌بینانه قضایا را ببینیم و در مورد آن‌ها بیاندیشیم و داوری کنیم. باوجود آن اما، باور نویسنده این است که رخ‌داد خونین دهمزنگ سه پیامد سهمگین و سنگین برای جامعه‌ی هزاره داشت که هنوز هم از آن رنج می‌بریم. شرح این سه پیامد سنگین و سهمگین باشد برای تکه بعدی.

«شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دیگر»

مطالب مرتبط