مروری بر تاریخ خونین ارزگان؛ کشتار و غارت برای تصرف سرزمین (بخش اول)


 مروری بر تاریخ خونین ارزگان؛ کشتار و غارت برای تصرف سرزمین (بخش اول)

جمهوری مدارا: ارزگان برای مردم هزاره زخم ناسور است؛ این زخم هر از گاهی دهن باز می­‌کند و جوی‌­باری از خون هزاره را بر زمین می­‌ریزد. از زمان تاسیس حکومت توسط احمدشاه درانی، بردگی و حذف جغرافیایی این مردم آغاز شد، این پادشاه زمین‌­خوار، بسیاری از ملکیت‌ها و زمین‌های مردم هزاره را به زور نیزه و نیرو غصب نموده و به فرماندهان، لشکریان و پشتون­‌های دوره­‌گرد که از آن طرف کوه سلیمان آمده ­بوند، توزیع نمود. مردم به حواشی قندهار کوچیدند و در کنار هم‌­تباران دیگر شان ارزگان را ساختند، کشت‌­زارها ساختند و آبادی‌ها به وجود آوردند، کوه­‌ها و دشت­‌های را به آغیل تبدیل نمودند و زندگی جریان پیدا کرد.

هیولای خون‌­آشام حذف و سرکوب آرام نگرفت و باردیگر، براین آبادانی و دسترخوان پهن رشک نمود. و برای تصرف جغرافیای بیشتر، این‌­بار با فتوای تکفیر به میدان آمد و با این ابزار، نقشه‌­ی منقش برای رسیدن به بهشت را با عبور از زمین ارزگان ترسیم نمود. تاراج زمین و زندگی مردم را امر مباح و کشتن انسان این سرزمین را فریضه‌­ی جهادی اعلام نمود. این فتوا انبوهی از سپاهیان داوطلب را درحالی به سمت ارزگان بسیج نمود که اکثریت آنان از بهر دست­‌یافتن و غارت دارایی و املاک مردم هزاره که در آن زمان بسی شکوفاتر از دیگر مناطق افغانستان بود، حرکت کردند. چنان‌­چه کاتب روایت کرده است، « آتش حرب به‌شدت شعله‌ور گشته، طناب جنگ دراز گردیده تا که حضرت والا به فتوای علمای ملت و فضلای سریر پایه سلطنت، اشتهار کفر طوایف مذکوره هزاره را صادر فرمود، از تمامت افغانستان و ترکستان، لشکر گسیل داشته، از بن برداشتنِ بنیادِ هزاره را همت گماشت». چکمه‌­های سپاهیان عبدالرحمن خان، زندگی و هستی آنان را طی هفت سال متواتر(1893-1900) آن‌­چنان له کرد که حتی حیوانات خانگی این مردم نیز زنده نماندند. مردان، زنان و کودکان قتل عام شدند و مابقی به اسارت و بردگی گرفته شدند.در ارزگان قامت بلند یک مردم به یک­بارگی خمیده می­‌شود. به روایت سراج­‌التواریخ، «چون کفر و اشرار هزاره‌ی دایه و فولاد و زاولی و سلطان‌احمد و ارزگان و غیره به‌جایی رسید که بر جميع غازیان مسلمان حکم کفر نمودند و سرکار اعلی در قلع‌ وقمع بنیاد این بی‌دینان که اثری از ایشان در آن محال و خلال جبال نماند، و املاک ایشان در بین اقوام غلجایی و ڈرانی تقسیم شود، چنین سررشته و تجویز فرمودند که سپاه نصرت‌پناه نظامی و آلوسی از هر سمت و جانب دولت خداداد آن‌چنان در خاک طوایف باغیه‌ی هزاره‌جات جمع شوند که نفری از آن طوایف گمراهان جان به سلامت نبرد و رها نشود و کنیز و غلام از طوایف مذکور بدست هر نفری از اقوام مجاهدین افغانستان بوده باشند».

توماس بارفیلد، انسان­‌شناس آمریکایی و محقق تاریخ افغانستان می­‌گوید، امیرعبدالرحمن‌خان، پادشاه پشتون‌تبار در همین زمان (۱۸۹۰) فرمان کشتن تمام هزاره‌ها در مرکز افغانستان را صادر کرد. مقاومت هزاره‌­ها در برابر قشون مجهز امیر، سه سال به طول انجامید و حدود ۶۰ درصد از کل جمعیت یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های قومی افغانستان (هزاره‌ها) در خلال سال‌های ۱۸۸۳-۱۸۸۵ کشته شدند

بخشی از آنان از وطن‌شان اخراج شدند و شماری به بردگی گرفته شدند و در بازارها به فروش رسیدند. زمین‌های حاصل خیز و دارایی‌های آنان در مناطقی چون دای‌چوپان در ولایت زابل و قندهار٬ دهرواد٬ دایه و اجرستان در ارزگان و... به اقوام پشتون درانی و غلجایی واگذار گردید. بخش بزرگی از هزاره‌های ساکن در خراسان ایران و کویته پاکستان از زمره هزاره‌هایی‌اند که از جور ستم امیر عبدالرحمن خان به ایران و هند بریتانیایی فرار کردند و فعلا شهروندان این دو کشور می‌باشند و جمعیت قابل ملاحظه‌ای از هزاره‌ها را در خارج از افغانستان تشکیل می‌دهند.

مردن در سکوت

قصه­‌ی پر غصه­ی کشتار و سرکوب ارزگان توسط امیر عبدالرحمان، بسی بیش‌­تر از روایت کاتب دردناک و غم‌­آلود است. درخت‌­های ارزگان از خون آب­یاری شده­‌اند و رنگ طبیعت در آن سرزمین، سرخ است. این درد را هیچ­‌کسی نمی‌­تواند بفهمد، زیرا هیچ‌­کس همه­‌چیز را ندیده است. به تعبیر اسد بودا تمام فاجعه را فقط گرگ دهراود می‌­دانست که آن هم به دره افتاد و در جمع اجساد سقوط کرد. مردم ارزگان در سکوت مرده‌­اند و تاکنون هم­‌چنان خاموشانه کشته می­‌شوند و محکوم به حذف مطلق اند. روایت جامع از این فاجعه در دست نیست و چه بسا فجیع‌­ترین گوشه­‌های این تراژدی در هیچ کتابی ثبت نشده و یا کتمان شده است. نمی­‌توان انتظار داشت که تمام ابعاد و رخ­دادهای ده‌ ­سال سرکوب، ده سال قتل عام، ده­ سال غارت و سرانجام حذف و غصب یک جغرافیا با صدها دهکده‌­ی خرد و بزرگ، توسط یک راوی که آن‌­هم در دربار عامل فاجعه می‌­زیست و می‌­نوشت، به صورت جامع و کامل ثبت و روایت شده­ باشد. روی‌داد نویسان خارجی نیز یا دست­‌رسی به منابع نداشتند و در نتیجه شناخت‌شان از این فاجعه همانند داستان فیل در مثنوی مولانا ناقص بود و یا هم برای مراجع دولت­‌های متبوع‌شان می‌نوشتند که بی­شک گزینشی و ناقص است. ارزگان در سکوت مرده است و در خاموشی حذف شده است.

با درد و دریغ، زخم بزرگ ارزگان که در این ده­ سال نسل­‌زدایی و حذف، سرباز کرده بود، نه تنها هیچ­‌گاهی التیام نیافت، بلکه با هر تحول سیاسی تازه شد و هربار که امیدی برای کهنه شدن آن به میان آمد، از نو خونین گشت و این جغرافیا را با خون مردمانش، رنگین ساخت. امان­‌الله خان تلاش نمود بر این زخم عمیق و ناسور، مرهمی از جنس حقوق برابر شهروندی بگذارد و جامعه‌­ی را که بی‌­رحمانه شهروند­زدایی شده بود، دل‌جویی نموده و دوباره به جامعه‌ی افغانی ادغام نماید؛ اما این مرهم از یک‌­سو «نوش‌داروی بود بعد از مرگ سهراب» و از سوی دیگر، هنوز اثر نکرده بود که طبیب(امان­‌الله خان) از میان برداشته شد. نادرشاه و پس از او ظاهرشاه روی کار آمدند و زنجیره‌ی سرکوب شکل تازه به خود گرفت. هیولای کوچی، مالیات­ سنگین، سربازی اجباری، ظلم و تجاوز همسایه‌­های پشتون‌­تبار با پشتیبانی دولت، ترورهای هدف‌­مند و باج­‌گیری‌­های پی‌­درپی ابزارهای اند که این سرکوب را تداوم بخشید و روزگار مردم ارزگان را هم­‌چون گذشته سیاه ساخت. جنگ­‌های داخلی تا حدودی امید به زنده‌ماندن را در ذهنیت عمومی هزاره‌­های ارزگان به میان آورد؛ اما دیری نپایید که طالبان از راه رسیدند و این امید را به صورت کامل نابود کرد. در حاکمیت پنج‌ساله‌­ی طالبان در دورنخست (1995-2000)، دور تازه‌ی فشارها آغاز گردید. کشتار متنفذین و نخ­بگان، تحریم­‌های شدید اقتصادی و غصب زمین­‌های زراعتی مردم از جلوه‌­های برجسته‌ی این سرکوب و فشار بود.

در بیست سال دوران جمهوریت، با وجود این‌که موقعیت شهروندی هزاره‌­ها و اقوام دیگر در افغانستان، بهتر از گذشته بود، زیستن در ارزگان اما حاشیه‌­های خود را داشت. کوچی­‌ها، منازعات تحمیلی حقوقی، ره­‌گیری­‌ها و شبیخون زدن بر نیروهای امنیتی هم­‌چون شاخص‌­های باقی­‌مانده از عصر سرکوب و تاریخ قهر بود.

ادامه سرکوب با طالبان

با سقوط حکومت پیشین در پانزدهم آگست 2021، زندگی در ارزگان نیز به اواخر قرن 19 سقوط کرد. به یک‌بارگی برج‌ و باروی نفرت و تعصب که از زمان عبدالرحمان تا اکنون چند برابر از پیش زخیم­‌تر و بلندتر شده بود، بر سر هزاره­‌های بی‌­پناه ارزگان فروریخت. گو این­‌که سپاهیان دولتی و داوطلبان گرسنه که به دنبال جایداد و زمین بودند، تحت فرماندهی سردار عبدالقدوس خان یک­‌بار دیگر سر از گور بلند کرده و بر ارزگان هجوم آورده‌­اند. استراتیژی تغییر یافته است، اما هدف همان است که بود؛ تخلیه کامل و تصرف سرزمین.

الف) ارزگان شمالی(گیزاب و پاتو)

در اولین روزهای قدرت‌گیری طالبان، حدود 700 خانواده از مربوطات ولسوالی‌های گیزاب و پاتو (ارزگان شمالی)، کوچ اجباری داده شدند. آنان حتا اجازه نیافتند محصولات کشاورزی خود را که در انبارهای غله ذخیره نموده‌بودند، با خود ببرند. آنان ناگزیر بودند طی سه روز همه‌ی دارایی‌هایی را که طی دهه‌های گذشته ساخته و بافته بودند، بی‌هیچ بهایی رها کنند و بروند. رسانه‌های مختلف گزارش‌هایی را از این کوچ اجباری‌ دسته‌جمعی تهیه نمودند؛ برخی از رسانه‌ها خبرنگاران خویش را به ساحه اعزام نمودند و این فاجعه را مستند سازی کردند. 
 افراد زورمند طالبان مردم را از ولسوالی‌های دایکندی وادار به کوچ اجباری کردند. به گفته‌ی منابع محلی از ۱ تا ۳ میزان ۱۴۰۰ به ترتیب ۴۰۰  و ۳۰۰ خانواده از روستای کیندیر و نواحی و بالاسر تگاب‌دار از منازل‌شان توسط طالبان آواره و اجباراً کوچ داده شدند. بر اساس معلومات برخی متنفذین محلی، بیش از ۴۰۰ خانواده از دهن ناله نیز طبق هشدار افراد همکار با مقامات محلی حکومت طالبان، باید محل زندگی‌شان را ترک کنند. حاجی محمد؛ یکی از متنفذین در منطقه بالاسرتگاب‌دار در این باره می‌گوید که حدود ۸۰۰  خانواده تاکنون از قریه‌های مختلف ولسوالی گیزاب، کوچ داده شده‌اند. او می‌گوید مردم در آنجا بیش از ۴۰ سال زندگی مسالمت‌آمیز داشته‌اند، اما افراد مدعی مالکیت بر زمین‌های آنان، هیچ‌گونه اسناد قانونی در اختیار ندارند، تنها با استفاده از زور طالبان مردم را به اجبار کوچ می‌دهند. به گفته او، در منطقه تگاب‌دار و نوآباد، شخصی به نام ظاهرخان از خوانین محلی منطقه خلج و جمهورخان پسرکاکایش بیش از ۳۰۰ خانواده را به اجبار کوچ داده‌اند و در مناطق دیگر، پشتون‌ها و کوچی‌های ولسوالی چهارچینوی گیزاب، ادعای مالکیت دارند. (وب‌سایت حزب عدالت و آزادی، ۳۰ میزان ۱۴۰۲؛ خبرگزاری افق، ۳/۷/۱۴۰۰)
طالبان با نامه‌ی والی دایکندی امین‌الله زبیر، جمهور خان معاون ولسوال گیزاب و قومندان امنیه صدیق الله عابد، حدود ۳۵۰۰ خانواده را از قریه‌های کندیر، ورک، انارجوی، راه‌رمه، تگاب‌دار، کته آنار و… که بیش از ۴۰ سال مالک آن قریه‌جات بوده و آن‌جا زندگی کرده‌‌اند، از خانه‌های‌شان اخراج کرده‌اند. (روزنامه اطلاعات روز ۴/۷/۱۴۰۰)
ولسوال طالبان در گیزاب می‌گوید که والی دایکندی (حاجی زبیر) دعوا را فیصله کرده (که هزاره‌ها از گیزاب و پاتو اجباراً باید کوچ کنند)، ما فیصله نکرده‌ایم. به گفته‌ی او، حاجی زبیر به مردم زور می‌گه و این فیصله را کرده است. (روزنامه اطلاعات روز ۴/۷/۱۴۰۰)
در کنار این کوج اجباری و غصب سرزمینی، با روی کار آمدن طالبان تعداد زیادی از افراد ملکی یا توسط نیروهای طالبان و یا هم توسط پشتون‌های مورد حمایت آنان، در همین دو ولسوالی به قتل رسیده‌اند.
1.    محمدعلی ولد مولاداد از قریه ساور
2.    سه نفر از نیروهای پیشین خیزش مردمی که اسامی آنان مشخص نشده در تاریخ 12 میزان 1400 زیرشکنجه طالبان جان دادند.
3.    کشته شدن یک فر ملکی به نام عبدالطیف باشنده قریه بیری در اکتبر 2023 توسط کوچی ها
4.    کشته شدن یک فرد به نام محمدجان از قریه بیری ولسوالی پاتو در کوتل چبلک ولسوالی شهرستان توسط افراد مسلح ناشناس پشتون‌تبار.
5.    کشته شدن محمد عیسی از قریه اوگیر ولسوالی پاتو در مرکز ولایت دایکندی توسط یکی از طالبان قندهاری.
6.    کشته شدن یک فرد ملکی در منطقه تمزان ولسوالی پاتو توسط عساکر طالبان
7.    کشته شدن یک فرد ملکی به نام امین در ولسوالی پاتو توسط نیروهای طالبان در تاریخ 23 می 2023.

تخریب و به آتش کشیدن منازل مسکونی
طالبان در منطقه سرتگاب ولسوالی پاتو به تعداد 50 خانه مسکونی را به آتش کشیدند و در حدود 15 خانه را انفجار داده و تخریب کردند. هم‌چنین ملا مسافر ولسوال طالبان برای ولسوالی پاتو، تعدادی از مردم تگاب‌دار را شدیدا لت و کوب نموده و شکنجه‌های شدید روحی و جسمی داده بود که چرا امر طالبان مبنی بر کوچ اجباری را قبول نکرده‌اند. قصه‌های وحشت‌ناک دیگر از تجاوز، باج‌گیری و شکنجه مردم وجود دارد که در این متن امکان پرداختن به همه‌ی آنها نیست. همین اکنون حکومت طالبان تمام کمک‌های موسسات و پروژه‌های انکشافی را از تمام ولایت دایکندی و ساحات هزاره‌نشین این دو ولسوالی به مناطق پشتون‌نشین انتقال می‌دهند و به شکل غیر مکتوب مردم هزاره را در این حوزه در تحریم مطلق قرار داده‌اند.
متأسفانه از تاریخ ۲۶/۳/۱۴۰۰ در قریه سرتگاب ولسوالی پاتو ولایت دایکندی باهجوم ظالمانه توسط طالبان حدوداً تعداد۸۰ خانه، حویلی و قلعه‌های مردم منفجر، سوزانده و صاحبان شان به‌اجبار، اخراج شدند. ( وبسایت حزب عدالت و آزادی، ۳۰ میزان ۱۴۰۲؛ رضوی، گفتگو: ۲۲/۷/۱۴۰۰)
در تازه ترین مورد رسانه‌ها گزارش داده‌اند که مردم کندیر و قریه‌های اطراف آن را مجبور کرده‌اند تا مبلغ ۳۰ میلیون افغانی را به طالبان و حامیان محلی آنان بابت قیمت زمین‌های که از خود شان است و افراد طالبان بر آن‌ها ادعای مالکیت کرده‌اند، پرداخت نمایند. این صحنه دقیقا نمایش همان تاراجی است که توسط احمدشاه ابدالی و عبدالرحمن خان آغاز گردیده بود.

 

مطالب مرتبط