نشست‌های پی‌هم ویانا: چه انتظاری از نشست‌های مخالفان طالبان می‌رود؟


 نشست‌های پی‌هم ویانا: چه انتظاری از نشست‌های مخالفان طالبان می‌رود؟

جمهوری مدارا: طالبان، با افراد و گروه‌های طرف‌اند که حدود سه سال قبل، این‌ها را از کابل به اقصی نقاط جهان پرتاب کردند. این گروه‌ها و اشخاصی که فعلا علیه طالبان جبهه و موضع گرفته‌اند، تمامی سکو‌های قدرت و دولت را در اختیار داشتند، ولی نتوانستند با مدیریت درست و سالم و با روحیه‌ همدیگر پذیری غول قدرت را کنترل نموده و پروسه‌ی ناتمام دولت‌سازی را در افغانستان به جلو ببرند. این جماعت، تحت حمایت قاطع جامعه‌ی جهانی قرار داشتند، ولی با سوء مدیریت، غرق شدن در انواع فساد، باندبازی‌های وندالیستی، قوم گرایی‌های افراطی و منفعت­‌سالاری‌ شخصی پشتیبانی جامعه جهانی و در رأس آن  حمایت ایالات متحده را از دست دادند. فاصله‌ی این‌ها با مردم نیز به نسبت فساد و چور و چپاولی که این‌ها از مال و اموال دولتی از جمله از کمک‌های جامعه جهانی راه انداخته بودند، کهکشانی شده بود. امید مردم از این طیف آدم‌ها و گروه‌ها به پیمانه‌ی زیادی سلب شده بود.

ناامیدی مردم باعث شد که جبهه طالبان، از داخل نیرو بگیرد و دولت در انظار و افکار عامه بی‌اعتبار شود و از بیرون، دولت ترامپ و بایدن مذاکرات را در دوحه با طالبان جدی و عملی تعقیب کنند و به مرحله‌ی نهایی برسانند. این‌گونه بود که دولت تحت رهبری گروه‌های هم اکنون مخالف طالبان، بعد خروج سربازان آمریکایی، بیش از هفته‌ی مقاومت نکرد و بقول وزیر خارجه آن زمان پاکستان، ارتش افغانستان آب شد و به زمین رفت و دولت به این آسانی و سادگی متلاشی شد.

هم اکنون نیز مردم و جامعه جهانی، یکسان از این گروه‌های ناکاره و در حاشیه و حتا بیرون از حاشیه، انتظار زیادی ندارند که این‌ها بتوانند دولت تروریستی طالبان را سرنگون کنند. فرض‌ کنیم که این‌ها به این کار موفق شوند، ولی این توانایی را دارند که خودشان دولت تشکیل بدهند و یک کشور گرفتار بحران را مدیریت کنند؟ بعید است. این‌ها اگر این ظرفیت را می‌داشتند، چرا دولتی را که در اختیار داشتند حفظ نتوانستند؟ همه‌ی مشکلات زیرپای غنی و دار و دسته‌ی او نبود. مجاهدین، اکثریت دولت را در اول در اختیار داشتند، اما رفته رفته اولا به تکنوکرات‌های برگشته از غرب باختند و در قدم دوم، همه چیز را به طالبان تسلیم کردند.

مجاهدین دوبار به طالبان باخته‌اند. دردهه هفتاد نیز، بیشتر خاک افغانستان در اول در کنترل مجاهدین بود، ولی این‌ها باهم درگیر شدند و طالبان با استفاده از این وضعیت، همه جا را از کنترل شان خارج کردند. اگر حادثه 11سپتامبر اتفاق نمی‌افتاد، مقاومت جبهه متحد در پنجشیر و تخار نیز درهم شکسته می‌شد و طالبان پیروز مطلق میدان بوند. باری علی جان زاهدی از اعضای حزب وحدت اسلامی افغانستان، در یک سیمنار در ایران با انتقاد از مجاهدین گفته بود، افغانستان را به طالبان بسپارید زیرا نمی‌توانید این کشور را مدیریت کنید. این سخن زاهدی تلخ بود، ولی واقعیت هم بود.

اکنون نیز، مخالفین سیاسی طالبان نسل دوم همین مجاهدین هستند. نیروهای موثرتر دیگری هنوز روی صحنه‌ی تئاتر سیاسی افغانستان نیامده است، اگرهم آمده بودند بیشتر با طالبان سمپاتی داشتند. تکنوکرات‌های جامعه پشتون، بی‌قید و شرط مخالف واقعی طالبان نیستند. این‌ها ممکن خواهان شکست و سقوط طالبان باشند، اما نه بدست یا توسط مجاهدین.

چهارمین نشست‌ گروه‌های مخالف طالبان، در شهر ویانا پای­تخت اطریش دوشنبه 24جون با حضور بیش از هفتاد تن برگزار شد. اما جز سه فرد، بقیه شرکت کنندگان این نشست، آدم‌های تاثیرگزاری نبوند. محمد محقق، احمد مسعود و دادفر اسپنتا مهم‌ترین چهره­های این نشست هستند. اظهارات اسپنتا در روز اول این نشست، بیش­تر ثابت کرد که گروه‌های مخالف طالبان هنوز بعد نزدیک به سه سال باهم فشرده نشده‌اند و از انسجام و اتحاد داخلی بهره‌مند نیستند. اسپنتا بر اتحاد جریان‌های مخالف طالبان تآکید کرد. اما تا این جریان‌ها به اتحاد داخلی برسند، حاکمیت طالبان دست‌کم پنج ساله خواهد شد و مردم در زیر چکمه‌های این گروه له خواهند گردید

 نشست‌های مثل نشست ویانا بی‌تاثیر نیست، اما این نشست‌ها، جدی نیستند و به نتایج ملموس و رهایی­بخشی منجر نخواهد شد. گذشته از این‌که جریان‌های مخالف طالبان انسجام ندارند، حمایت قاطع خارجی هم ندارند. بدون حمایت خارجی، هیچ وقت تغییرسیاسی در افغانستان به وجود نیامده است. این را تاریخ افغانستان برای ما می‌گوید. از نظر یک تحلیل‌گر سیاسی تیزبین نیز ممکن نیست، طالبان با این قدرت نظامی مسلطی که پیدا کرده‌اند و کل کشور را تحت اشغال خود درآورده‌اند، توسط جریان‌ها و افرادی ساقط شوند که اصلا توان نظامی ندارند و البته حمایت خارجی و پایگاه قوی مردمی هم درحال حاضر ندارند.

طالبان اکنون از نظر نظامی و سلطه جغرافیای افغانستان بی بدیل­اند و تا شکل گیری یک جبهه نیرومند ضدطالبانی، افغانستان به­همین وضعیت باقی خواهد ماند. ولی این وضعیت کشنده، نابود کننده، فاجعه­بار و شرم آور است. نسل مابعد جهاد، باید روی صحنه بیاید و جبهه‌ی از نسل جوان‌تر با جهان بینی نوتر و تفکر سیاسی آرمانی و اصیل‌تر جای­گزین مجاهدین و طالبان شود. متاسفانه، ظهور چنین جریانی، هنوز آرزویی بیش نیست. افغانستان، در قعر ظلمت بنیادگرایی دینی و جنگ‌های نیابتی و استخباراتی پایان ناپذیر افتاده است. بیرون کردن این کشور از این وضعیت، توان فوق العاده‌ی می طلبد، که با تاسف در وجود جریان‌ها و گروه‌های موجود دیده نمی‌شود. ولی امید را نباید از دست داد و تسلیم یک گروه تروریستی نباید شد. فعلا از هر نشست و کنفرانس و موضع‌گیری ضد طالبانی، باید استقبال شود. اما در نشست چهارم ویانا، سخنانی هم گفته شد، که از نظر سیاسی و تبلیغاتی به نفع یکی از شاخه‌ی طالبان یعنی گروه حقانی بود.

محمد محقق از تمایل سراج الدین حقانی به مذاکرات و گفت‌وگوهای بین الافغانی سخن گفت و حتا اظهار داشت که مرد جنگ می‌تواند، مرد صلح هم باشد. اما حقیقت این است که طالبان بدون فشار نیرومند سیاسی و نظامی، تن به مذاکره و گفت‌وگوی واقعی نخواهند داد «مرد صلح نخواهد بود» و مثل همیشه این ادعای شان را تکرار خواهند کرد که دولت سرپرست شان فراگیر و ملی است و ضرورت به  تغییر و تشکیل دولت جدید نیست. نزدیک به سه سال است که دولت اسمی و نه رسمی طالبان، دولت سرپرست است و وضعیت سیاسی افغانستان در حالت اضطرار و استثنایی، اما طالبان قادر به تشکیل دولت موقت یا انتقالی نشده‌اند، چه رسد که زمینه را برای تشکیل دولت مردمی، برآمده از دل آرای مردم با مشروعیت قانونی مساعد کرده باشند.

نشست ویانا و دیگر نشست‌های از این قبیل، اگر ادامه پیدا کند و اگر با هم­بستگی بیشتر و چشم انداز روشن­تر به جلو برود، می‌تواند برای تغییر وضعیت ممد واقع شود. در غیر آن، مثل نشست‌های قبلی، بی نتیجه و بدون استراتژی مدون و مشخص باقی خواهد ماند.

جریان‌های مخالف طالبان اگر‌ می‌خواهند هرچه زودتر به نتیجه برسند، باید طرح سیاسی مشخص و روشن برای تغییر وضعیت داشته باشند و از یک موضع قوی با اتحاد و انسجام سراسری وارد میدان شوند و با منطق سیاسی قابل قبول به مصاف طالبان بروند. درست است که تحمل طالبان برای اکثریت مردم افغانستان و برای جامعه جهانی دشوار است، ولی هم اکنون، نفس سقوط طالبان مسئله اصلی نیست، بلکه ارایه بدیل برای این گروه مهم و مسئله است.

اگر گروه‌های مخالف، هم اکنون طرح بدیل برای عبور نداشته باشند، مثل بعد از سقوط دولت نجیب‌الله بعد پیروزی، در گرداب جنگ داخلی فروخواهند رفت. بگذریم از این‌که، بدون طرح تعریف شده و مورد تآیید اکثریت جریان‌های عمده، پیروزی جبهه اپوزیسیون ناممکن و در حکم محال است. گروه‌های مخالف در این مدت سه سال، باید کارهای عمده می‌کردند که متاسفانه نکردند. افغانستان ما بعد طالبان، ضرورت به قانون اساسی دارد. روی طرح شکلی و محتوایی و حتا تدوین این قانون، باید از همین حالا کار جدی و پی­گیر صورت بگیرد تا دست‌کم مشکل چگونگی قانون حل شود.

اگر برسر ماهیت و چیستی قانون اساسی از همین حالا توافق صورت نگیرد، در آینده‌ی بعد از طالبان چگونه و تحت چه مکانیسم حقوقی امر تشکیل دولت ممکن خواهد شد؟ همیشه جامعه جهانی و آمریکا هم نخواهد بود که تا لحظه‌ی تصویب و انفاذ قانون اساسی، گروه‌های متخاصم را جمع کند و امنیت یک کشور بی سامان را تامین نماید.

خلاصه و نتیجه این‌که، نشست‌های سیاسی خوب است و مفید، منتها با این پیش­شرط که در این نشست‌ها، به مشکلات بنیادین توجه شود و به نقاط مشترک انگشت گذاشته شود و با هم­دلی و عبرت­گیری از گذشته‌های تاریک و تیره و اکنون فرورفته در ظلمت، گام‌های اساسی در جهت انجام کارهای سرنوشت‌ساز سیاسی برداشته شود. ورنه، تنها در جایی جمع شدن و لحظه‌ی با هم نشستن، هیچ سودی به­حال هیچ کس و جریانی نخواهد داشت. مشکلات افغانستان انباشته است. این همه مشکلات، بدون گفت‌وگوهای واقعی و در فقدان قدم‌های استوار عملی حل نخواهد شد. گفت‌وگوهای جدی و هم­دلانه و کنش­گری‌های واقع­بیانه، می‌تواند راه حل معضلات و بحران‌های سیاسی افغانستان باشد. دیگران نیز از همین راه رفته‌اند.    

     

مطالب مرتبط