جمهوری مدارا: در تبیین حادثه عاشورا و اهداف قیام امام حسین، مطالب فراوانی بیان شده است. در عین حال مطالب فراوانی را هم میشود بیان کرد. هر محقق و سخنوری از ظن خود با آن همسویی کرده و میکند. اما در این نوشتار به یک نکته اشاره میشود؛ و آن منطق تفسیر حادثۀ عاشورا است.
محققان و سخنوران نوعا عاشورا را براساس منطق دینی و دوگانهی شیعه و سنی بهعنوان دو گفتمان در داخل اسلام تفسیر میکنند. براساس این رویکرد صورتبندیی که از موضوع اصلی منازعه صورت میگیرد، منازعه بر سر تصاحب موقعیت رهبری جامعه است. سخن اصلی این رویکرد این است که پس از رحلت پیامبر دو گفتمان در داخل اسلام شکلگرفت؛ گفتمان امامت و گفتمان خلافت. یزید و گفتمان اسلام اموی در تداوم گفتمان خلافت است. طبق این گفتمان، یزید پس از پدرش معاویه خلافت را غصب و اسلام را از مسیر اصلی آن منحرف کرد. در مقابل امام حسین تداوم دهندهی گفتمان امامت است و امام حسین برای پسگیری جایگاه اجتماعی امامت در برابر سلطه غیر مشروع یزید مقاومت نمود. دالهای چون اصلاح، مبارزه با فساد، امر به معروف و نهی از منکر، تداوم سیرهی پیامبر و امام علی، ظلمستیزی و امثال آن که در اهداف قیام امام حسین ذکر شده، همگی دالهای پیرامونی همان موقعیت امامت است و تحقق جامعهی اسلامی و مؤمنانه بدون برگرداندن موقعیت امامت به صاحب اصلی آن ممکن نیست. بنابراین، کانون منازعه غصب جایگاه اجتماعی امامت است که در تداوم منازعهی خلافت و امامت مطرح است.
این تفسیر در حد خودش و بسته به مخاطب، قابل قبول است، ولی مشکل این است که با این تبیین نمیشود پیام عاشورا را به جهانیان و جهان خارج از جهان اسلام منتقل کرد. چون در تبیین فوق روی فاکتورهایی تمرکز میشود که در بسیاری از جوامع امروزی قبح ندارد و به یک سنت رایج تبدیل شده است؛ مثلا گفته میشود که یزید شخص همجنسگرا بود، با سگ و میمون رابطه داشته است، با خواهر و مادر خود رابطه حرام داشته داشته و خود هم محصول یک چنین رابطه بوده است، مجالس خود را با شراب و عیاشی زینت آرایی میکرده است. جز روابط نامشروع سایر ناهنجاریها در بسیاری از جوامع امروزی در حدی بههنجار تبدیل شده است. بنابراین با این تعابیر نمیشود، عمق زشتی عمل یزید و برجستگی کار امام حسین را برای این جوامع و فرهنگها بیان کرد. حتی با منازعه بر سر امامت و خلافت هم نمیتوان پیام اصلی عاشورا را در خارج از جهان اسلام منتقل و ماندگاری عاشورا را تبیین نمود.
بنابراین، ما به طرح یک روایت دیگری نیاز داریم که بتواند حادثه عاشورا را فراتر از دو گانهی شیعه و سنی تبیین نماید و پیامی را مطرح کند که برای انسانهای امروز، فرهنگها و جوامع مختلف جذابیت داشته باشد، در داخل جهان اسلام وحدت بخش و حلال مشکلات امروز جوامع اسلامی باشد. این نگاه، تفسیر انسانی از قیام امام حسین است. در این نگاه کانون منازعه یا دلیل اصلی قیام امام حسین ارزشهای انسانی است؛ نه بحث رسیدن بهقدرت و تشکیل حکومت اسلامی. حتی میتوان گفت، امر بهمعروف و نهی از منکر هم هدف اصلی قیام نبوده است؛ البته امر به معروف و رسیدن به قدرت در سلسله اهداف قیام امام حسین قابل طرح است. آنچه فلسفۀ اصلی حرکت امام حسین را تشکیل میدهد این است که هر انسان موظف است که در برابر ظلم، ستم و نظام جابر در حد توان خود مقاومت و ایستادگی نماید و حداقل به ستم و بیعدالتی مشروعیت نبخشد.
برای تأیید این سخن، نمونههای فراوانی از خطبههای امام حسین از مدینه تا کربلا قابل استخراج است. مثلاً حضرت در یکی از خطابههای خود در مسیر راه چنین بیان میکند: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسولَ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قالَ مَن رَأَى سُلطاناً جائِراً مُستَحِلّاً لِحُرُمِاتِ الله ناکِثاً لِعَهدِ الله ... یَعمَلُ فی عِبادِ الله بِالجَورِ وَ العُدوانِ و لَم یُغیِّرُ عَلَیهِ بِقَولٍ وَ لا فِعلٍ کانَ حَقّاً عَلَى الله اَن یُدخِلَهُ مَدخَلَه». در این خطبه مخاطب امام نه مؤمنین است و نه مسلمانان، بلکه «ناس» یعنی بشریت است و آن هم در تمام زمانها و جوامع. حضرت میفرماید پیامبر اسلام فرموده است که هر جا هر کسی یک قدرت ستمگری را مشاهده کند که با بندگان خدا جور و دشمی میکند باید علیه او ایستاد. حضرت نمیگوید ستم به مؤمنین یا مسلمانان. بلکه تعبیر «عبادالله» را به کار برده که مقصود مطلق انسانها بهعنوان مخلوق خداوند است. اگر کسی در برابر چنین نظامی سکوت کند و فریاد خود را بلند نکند«کانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ اَن یُدخِلَهُ مُدخَلَه» پیش خداوند سرنوشت این افراد با ستمکاران یکی است و جزای این افراد همان جزای جباران است. امام حسین میگوید من برای این حرکت کردم. یعنی امام حسین وظیفۀ خود میداند که بهعنوان یک انسان در برابر چنین ستمی مقاومت کند؛ حال ممکن است در این مسیر به قدرت برسد یا شهید شود. هر انسانی در برابر چنین وضعیتی مکلف است که سکوت را بشکند و متناسب با شرایط واکنش نشان دهد. از همین رو، امام حسین در اولین اقدام از بیعت با یزید سرباز زد و مدینه را ترک کرد؛ چون بیعت امام حسین به نظام سلطه مشروعیت میداد. این کار با آنچه خود امام حسین از پیامبر نقل کرده است، مغایرت داشت.
از این منظر در کنار رذایل اخلاقی یزید، به ارزشهای تمرکز میشود که مطلوب همهی انسانها است، ولی در حکومت یزید طرد شده بود. ارزشهای چون؛ آزادی، کرامت انسانی، عدالت، حقوق انسانی و جمعی، امنیت فیزیکی و روانی، سلامت اجتماعی و اخلاقی، تعهدات اجتماعی، آبروی جمعی، ثروت فردی و جمعی، سرمایه و اعتماد اجتماعی و دیگر ارزشهای تأمین کنندهی زیر ساخت یک جامعۀ سالم و انسانی، ویران شده بود. در حاکمیت یزید اخلاق بردهپروری جایگزین اخلاق انسانپروری شده بود. عزت، کرامت، ظلم ستیزی و حقخواهی، جایش را به خودتحقیری، چاپلوسی، تملقگری، ظلمپذیری و پیروی از باطل داده بود.
گفتمان حاکم برای تثبیت یک نظام سلطنتی و بنیاد نهادن یک نظام اجتماعی قبیلهای از دو راهبرد اجتماعی و ایدئولوژیک بهره میجست. در قسمت نخست از اعمال خشونت آشکار و پنهان بود. یزید اختناق و سرکوب را به اوج آن رسانده بود. چنانکه بزرگان اسلام در آن زمان، در مدینه منزوی شده بودند و مردم را مجبور کرده بود که با یزید بیعت نماید که بدترین نوع آن بیعت ذلت بود. بیعتی که براساس آن یزید بر تمام داراییهای مردم، حتی جانشان مسلط میشد و دیگر مردم هیچ اختیاری نداشت. امام حسین در یکی از خطبههای خود عمق برخورد غیر انسانی یزید با مردم را با تمثیل «رفث الامه» بیان کرده است. مقصود از عبارت مذکور کهنهی عادت ماهانه کنیزان است. امام حسین با این تعبیر میفرماید وقتی یزید با من که تنها بازماندهی رسول خدا و فرزند علی و زهرا هستم اینگونه برخورد میکند با شما مثل «رفث الامه» تعامل میکند. یعنی یزید بدتر از برده با شما رفتار خواهد کرد و به شما ذرهای احترام نمیگزارد. توزیع مناصب به نزدیکان و همفکران، استفادۀ شخصی از سرمایه عمومی، تطمیع، حقه، فریب، تزویر، عهد شکنی، گرفتن مالیات سنگین و ساختن نهادهای قبیلهای، برخی دیگر از راهبردهای اجتماعی یزید بود.
اما راهبرد ایدئولوژیک یزید، تفسیر وارونه از اسلام بود. دلیل آن هم این بود که سنخ تفکر آن زمان، بیش از هر دستگاه فکری دیگری با دیانت سازگاری داشت؛ البته نظام فکری دیگر در دسترس و مورد پذیرش هم نبود. اما روایتی در این برهه از اسلام، تبلیغ و نهادینه شده بود که تمام کارهای یزید در آن پذیرفته شده بودند. اسلامی که کارکرد آن حفظ وضعیت موجود و تزریق و ترویج ارزشهای قبیله در قالب شریعت بود. برای مثال تفکر مُرجئه در این زمان رونق پیدا کرد؛ چون به سلطه و کارهای حاکمیت مشروعیت میبخشید. در حقیقت مرجئه ایدئولوژی حاکمیت امویان بود. تفکر جبرانگاری در این زمان حمایت میشد تا رفتارهای یزید زیر سوال نرود و به جامعه اینگونه القا میشد که ارادۀ الهی اینگونه بوده و یزید فقط اسباب تحقق خواست خداوند را مهیاکرده است.
امام حسین در مقابل این گفتمان قرار داشت. در این وضعیت، ایشان دو راه در پیش داشت؛ یکی پذیرش وضعیت موجود و تن دادن به یک نظام سطلنتی موروثی و ستم پیشه که از مطلق ارزشها تهی شده بود. راه دیگر مقاومت علیه وضعیت بهعنوان یک وظیفه انسانی و دینی بود.
از دوگانهی مذکور، اما حسین راه دوم را انتخاب کرد و از پذیرش یا تن دادن به یک نظام سلطهی مطلقه و ضد انسانیت سرباز زد. امام حسین در روز عاشورا اعلام داشت که یزید من را به قبول یکی از این دو ملزم کرده است: جنگ و کشته شدن و تن دادن به خوارى. بعد میفرماید من تن به ذلت نمیدهم. مقصود از «تن دان به ذلت» همان بیعت ذلت است. یعنی یزید در کربلا از امام حسین یک بیعت عادی نمیخواسته است، بلکه بیعتی را مطالبه داشته است که بوسیلهی آن حضرت تمام اختیار خود و نزدیکاناش را به یزید میسپرد. در نتیجه امام تن به شهادت میدهد.
از اینرو، میتوان گفت که مقاومت امام حسین برای بازاحیای ارزشهای انسانی بود که در سلطنت برساخت امویان و یزید از بین رفته بود و یا در حال زوال بود. امام حسین بهصراحت اعلام کرد که در برابر تفسیری از اسلام که حقوق انسانی را ضایع میکند و جامعه را به بیراهه میبرد و مروج استبداد و ستم است، باید مقاومت کرد. نباید در برابر هر کاری که به اسم دین انجام میشود، ولی با اهداف اصلی دین مغایر است، سکوت کرد و به قبول آن تن داد.
میفرماید، یزید به «حق» بهعنوان یک ارزش انسانی عمل نمیکند، بلکه باطل را در جامعه گسترش میدهد. قانون برای او اعتبار ندارد، بلکه خودرأیی و استبداد نظر، سرلوحهی کاری او است. از سرمایه عمومی استفاده شخصی میکند. از مردم انواع مالیات جمع آوری میکند و صرف منافع یک طبقه اشراف سیاسی و اقتصادی میشود. بجای معروف منکر عمل میشود. که در رأس منکرات ایجاد یک نظام سیاسی مستبد و کوتا کردن دست مردم از قدرت و تعیین سرنوشتشان است. در این شرایط امر به معروف هم مبارزه با ستمگر، طاغوت و برچیدن ریشۀ یک نظام ستم پیشه از جامعه و مسلط ساختن انسانها بر تعیین سرنوشت فردی و جمعیشان است. همچنین باید عدالت اعم از عدالت اقتصادی، سیاسی، عدلی و قضایی و اجتماعی در جامعه اقامه شود. فاصله میان غنی و فقیر در جامعه برچیده شود. نباید انسانها استعمار، استثمار و به بردگی گرفته شوند. در حقیقت امام حسین قیام کرد تا انسانی زیستن، زندگی همراه با عزت، کرامت، عدالت، عقلانیت، شرافت، آزادی، برابری، ایثار، فداکاری و مقاومت را به مردم بیاموزد.
اگر با این رویکرد به قیام عاشورا نگریسته شود، مقاومت امام حسین برای تمام جوامع فراتر از جامعه و فرهنگ خاص قابل فهم و تبیین است. در اینصورت امام حسین برای تمام آزادگان و مدافعان انسانیت و حقوق انسانی میتواند نمونه و الگو باشد؛ فرقی ندارد که شیعه باشد و یا سنی، مسلمان باشد یا غیر مسلمان.
این زاویه دید مشکلات امروز جامعه را نیز حل میکند. طبق این رویکرد عزاداریها برای ایجاد و گسترش اختلاف میان شیعه و سنی نیست، بلکه برای بازخوانی و ترویج هدف امام حسین است. یعنی ساختن یک جامعۀ برخوردار از ارزشهای انسانی و الهی. پس هر فردی و یا حلقهی که مدافع تحقق ارزشهای والای انسانی است، نباید مردم را از این کار منع و محدودیت ایجاد شود. بلکه از آرمانهای امام حسین برای ساختن یک جامعهی مطلوب استفاده شود.