فرایند بدفرجام دموکراسی در افغانستان


 فرایند بدفرجام دموکراسی در افغانستان

جمهوری مدارا: دموکراسی به معنای ساده، شیوه حکومت داری است که در آن شهروندان به‌صورت مستقیم و آگاهانه نمایندگان خود را انتخاب می‌­کنند. این نمایندگان است که از حقوق مردم دفاع می­‌کنند. به هر اندازه که اعضای جامعه‌ی یک کشور آگاه‌­تر باشند، به همان اندازه دموکراسی موجود در جامعه، استوارتر عمل خواهد کرد. همین آگاهی و مسئولیت پذیری مردم در قبال سرنوشت­شان سبب می­گردد که مردم در باره­ی سرنوشت خود تصمیم بگیرند و بالمقابل، حاکمان نیز در برابر مردم پاسخگو باشند.

 در جهان امروزی، اکثریت جوامع بشری خواهان نظام مردم­سالار هستند، در حالی که بعضی از کشورها بعد از سپری نمودن سختی و مشقت­های زیاد توانستند به دموکراسی دست­یابند، اما تعدادی از کشورهای جهان سوم هنوز هم نتوانسته­اند به دموکراسی که تضمین کننده رفاه و آزادی­های انسانی است، دست یابند.

افغانستان درمسیر تحول

دموکراسی در افغانستان در دوره حکومت امانی(۱۲۹۸هـ.ش) پا به میدان گذاشت، اما نتوانست مسیر عادی خویش را طی کند، خواسته و یا ناخواسته با فراز و فرود های همراه شد. طیفی از منتقدان دینی البته با گرایش سنتی، دموکراسی را یک پدیده غربی قلم­داد نمودند، که فساد اخلاقی، اجتماعی، ... را در درون جامعه افغانی وارد نموده است. از سوی دیگر، شتاب­زدگی در اصلاحات امانی در جامعه سنتی مانند افغانستان، سبب نارضایتی تعداد از افراد بلندپایه حکومتی و سایر اتباع کشور گردیده و در پایان به شورش­ها و ناامنی­های داخلی منجر گردید. بعد از آن، محمد­ظاهرشاه توانست تا حدودی وضعیت عمومی را به سمت و سوی جامعه دموکراتیک در شهرهای بزرگ به­ویژه کابل جهت بدهد؛ اما در روستاهای افغانستان نسبت به دموکراسی بدبینی وجود داشت و حتی در برخی روستاها خانواده ها نسبت به تمام مظاهر دموکراسی بدبین بوده و از این سبب، مانع ورود فرزندان شان به مکاتب می شدند.

داود خان و دموکراسی

 با به قدرت رسیدن سردار محمد داودخان (۲۲ سرطان ۱۳۵۲)هـ.ش، که جامعه بنیادگرا و ایدئولوژیک را مانع توسعه و شگوفایی قلمداد می­کرد، کوشید با اجرای اصلاحات اقتصادی و فرهنگی، افغانستان سنتی و کهن را با آهنگ پیش­رفت­ها، تحولات معاصر و مدرنیزاسیون هم­نوا سازد. این سیاست داود خان با مخالفت روحانیون و بنیادگراهای که در پاکستان بودند، مواجه شد. بناء سردار محمد داود خان هم نتوانست جامعه افغانستان را متحول ساخته و به­سوی رشد و توسعه سوق دهد.

بعد از آن، نسلی که در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و در متن جنگ­های داخلی روی­کار آمده بود، با نسل­های گذشته که آزادی و رفاه را تجربه کرده بودند فرق داشت؛ آنها به­دنبال رفاه و پیشرفت نبودند، تنها سنت­های جامعه و باور های دینی و مذهبی شان را رهنمای زندگی شان می­دانستند. برای چنین جامعه، تغییر ناگهانی رژیم و روی کار آمدن دموکراسی، بیگانه به­نظر می­رسید که از سوی غرب آمده بود؛ افراد سنتی جامعه آوردن دموکراسی در کشور را حیله غرب، و آن را غیر قابل پذیرش می­پنداشتند. این نوع دید باعث گردید که پس از حاکمیت حزب خلق، زمینه برای رشد افراطیت بیش­تر شده و شانس گسترس دموکراسی قریب به صفر شود.

افغانستان و دموکراسی نوین

ظهور دموکراسی در افغانستان که نیاز به یک تهداب­گزاری جدید داشت. نظام جمهوریت با حمایت جامعه جهانی روی کار آمد. طرحی که ایالات­متحده­آمریکا بعد از حملات یازده سپتامبر به­منظور جلوگیری از تروریزم و افراط­گرایی در خاور میانه و افغانستان روی دست گرفته بود، با حمایت جامعه جهانی منجر به استقرار این نظام در افغانستان شد. اما زمینه سازی این نوع نظام متاسفانه انجام نشد؛ نا آگاهی مردم نسبت به سرنوشت شان و نبود سواد کافی سبب گردید که گزینش­ها در افغانستان بر مبنای دموکراسی نه، بلکه بر محوریت قوم، زبان و مذهب باشند. همین مشکلات ناشی از چندگانگی قومی، مذهبی و تداوم جنگ درافغانستان، همه مسایل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این کشوررا تحت تاثیر قرار داد. درحالی که اگر دموکراسی واقعی در کشور تحقق می­یافت ما تصویر متفاوت تر از افغانستان امروز می داشتیم.

با به قدرت رسیدن دوباره رژیم طالبان در ( ۱۵ اگست ۲۰۲۱میلادی) ، فضای سیاسی و اجتماعی به مراتب محدود گردید، از آن جمله می توان از موضع سخت­گیرانه طالبان در برابر زنان نام برد؛ مانند ممنوعیت کار و تحصیل زنان و دختران، حتا دروازه های مکاتب متوسطه و لیسه نیز  بروی این قشر جامعه مسدود گردید، این عمل­کرد طالبان، نشان دهنده مخالفت صریح این گروه با پیش­رفت و شکوفایی است.

۱. ناامنی و منازعــه

منازعه در افغانستان عوامل گوناگون دارد. این منازعه چندبُعدی است، نظریات و دیدگاهای متفاوت در مورد منازعه پس از سال ۲۰۰۱ میلادی در کشور وجود دارد. گروه طالبان عامل منازعه در افغانستان را اشغال آمریکا می دانست، از دید طالبان عامل اصلی تداوم منازعه در کشور حضور نظامیان ناتو و آمریکایی بود؛ حامد کرزی رییس جمهور پیشین کشور باور داشت که منازعه در کشور معلول نارضایتی بخشی از شهروندان این کشور از حکومت است، محمد اشرف غنی بر این باور بود که منازعه معلول مداخله پاکستان در امور داخلی افغانستان است.

در واقع همین تداوم منازعه در کشور، باعث شکاف­های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در بین اقشار مختلف جامعه گردیده، تعامل و مراوده عادی گروهای اجتماعی را صدمه زده است. از سوی دیگر نبود حکومت­داری خوب، فساد مالی در نهادهای دولتی و ضعف دست­گاه قضایی در زمان نظام جمهوریت نیز عواملی بودند که سبب تشدید منازعه گردید. در حال حاضر حکومت سرپرست طالبان نیز از این بحران مستثنی نیست.

۲. ساختار نظام قبیلوی

نظام قبیله­ای در افغانستان، نظام بسته و خود محور است. خصوصیت این نظام درون­گرایی میباشد که پرده بی اعتمادی را نسبت به محیط بیرونی، در زهن و بینش جامعه اشاعه می­دهد. وجود و شیوع عصبیت ناخودآگاه در قبایل، راه تعامل اجتماعی- فرهنگی را میان اقوام بسته است. که نوع روابط، خویشاوندی و بینش جامعه را تعیین می­کند.

در افغانستان علاوه بر چهارگروه عمده قومی، دها گروه قومی دیگر نیز وجود دارد که در محیط های مختلف جغرافیایی متمرکز گردیده اند. هر کدام از این گروهای قومی با باورها و خصلت های محیطی ویژه یی پرورش یافته­اند، این خصوصیات گاهی اوقات در تناقض هم قرار گرفته و به شکل آداب قبیلوی، هنجارها و ارزش های عقیدتی نمایان می گردد؛ به خصوص در مناطق روستایی به طور طبیعی روح خشونت، معارضه، عدم انعطاف و کینه­جویی را در میان مردم و اقوام موجب گردیده است. در مناطق جنوب و جنوب­شرق کشور به دلیل تابو سازی، نماد های قومی تعلق پر رنگ­تر را ازین رهگذر نشان می­دهد. در این مناطق، فرهنگ، آداب، هنجار ها، باورها و سنت­های قبیله­ای در هر قبیله متفاود است. بنابراین، مقاومت سرسختانه­ای را در برابر هنجارهای مدرن بروز می­دهد.

۳. ساختار مذهبی

افغانستان در مرز شرقی جهان اسلام قرار دارد که همواره میدان نبردهای ایدئولوژیک بوده است. این موقعیت ایدئولوژیکی باعث گردیده که زمینه­های گسترش آموزش عناصری از اسلام سیاسی فراهم آید. در افغانستان پس از عنصر قومیت، هیچ عنصری را به اندازه مذهب نمی­توان تاثیر گذار و تعیین­کننده در مناسبات اجتماعی و سیاسی دانست. به این دلیل که باورهای مذهبی در عمق اعتقادات و اندیشه مردم جا گرفته اند. همین پایبندی احساسی به مذهب و آمیخته­گی آن با سنت های قبیلوی، روح جمعی مردم را در افغانستان حیات بخشیده است. بناء همین فرورفتگی در سنت ها و دل­بستگی به مذاهب ظرفیت ذهنی، عقلانیت و خرد جمعی را محدود ساخته و زمینه ساز افراط­گرایی، عصبیت و محدودیت فکری در ضمیر ناخودآگاه جمعی گردیده است.

نتیجه گیری

فرایند دموکراسی یک روند موفق در افغانستان نبود، اما حد اقل در مناطق شهری و مرکزی مردم از فرصت­های که دموکراسی به همراه داشت، راضی هستند. اگر برنامه های که بعد از سقوط رژیم بنیادگرای طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، روی دست گرفته شده بود مرحله به مرحله اجرا می شد، افغانستان به شکوفایی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می­رسید.

طی بیست سال حاکمیت نظام جمهوری در افغانستان، گسترش نهادهای جامعه مدنی، فعالیت گسترده مطبوعات و بازگشایی مکاتب دخترانه و پسرانه ، همچنان دانشگاه­های دولتی و خصوصی، روزنه­های امید برای مردم افغانستان بود که محقق شدند. اکثریت مردم توانستند از این فرصت طلایی استفاده کنند، با آنکه مشکلاتی را در پی داشت.

قبلا نیز یاد آور شدیم که واژه دموکراسی برای بسیاری از افراد با گرایش سنتی، غیر قابل قبول است. اما میتوان بدون نام بردن این واژه ، فرصت­های رفاهی را برای مردم نشان داد و نیز، با این شیوه می­توان ضدیت و مخالفت در برابر دموکراسی را کاهش داد. در عرصه تبلیغ از فرهنگ دموکراتیک، رسانه­های جمعی و مطبوعات بهترین وسیله ارتباطی هستند، زیرا این شبکه­های ارتباطی دراکثریت نقاط کشور در دسترس مردم قرار دارند. برنامه­های مناسب رسانه­های جمعی بطور مستقیم و غیر مستقیم بالای افکار شهروندان تاثیر گذار می­باشد.

با آنکه می­دانیم جامعه افغانستان سنتی و دارای گرایش­های شدید مذهبی است؛ می­توان با ارایه خدماتی مانند تاسیس مکاتب، شفاخانه­ها، فابریکات صنعتی و غیره، زندگی سنتی و کهن را به یک زندگی مدرن برای مردم تبدیل کرد. یکی از موانع بر سر راه دموکراسی اختلافات قومی، مذهبی و زبانی در کشور است.

مطالب مرتبط